سلام به روی ماه خدای عزیز دلم
سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش
سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع
حضرت ایةالله حاج میرزا جواد آقا تهرانی (رض)با همه مهربان بود و خوش رفتار ، و هیچ کس را نیازرد ، حتی آزار موری را تاب نمی آورد ، این جریان که از خانواده ایشان نقل شده معروف است :
آخر شبی از مسافرت بر می گردند ، دیر وقت است و موقع خواب و استراحت ، به ملاحظه اینکه خانواده ناراحت و بد خواب نشوند ، از کوبیدن در خودداری می کند ، پشت در تکیه می زند و منتظر می ماند ، پس از لحظاتی همسر ایشان که مشغول خواب و استراحت بوده اند ، در عالم رویا می بینند که کسی به او می گوید : برخیز !برخیز ودر منزل را بگشای !
همسر محترمه میرزا جواد آقا از خواب بلند می شود ، ودر را باز می کند و می بیند میرزا پشت در است
سوال می کند : آقا ! حال که از سفر آمده اید ، پس چرا در نزدید ؟
آقا می فرماید : دیدم نیمه شب است ، ودیروقت ، نخواستم اسباب زحمت شما را فراهم کنم ، هرگز از کسی به بدی یاد نکرد ، وبه احدی رخصت غیبت نمی داد ، اگر کسی به قصد غیبت لب تکان می داد ، می فرمود :یا باید در گوش خود پنبه ای بگذارم که اظهارات شما را نشنوم و یا از خدمتتان مرخص شوم
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگهدارد
پی نوشت :
روز میلاد زینب کبری س ، پرستار همه عاطفه ها و همه ستاره های درخشان ایمان و عفت و پرستار همه ارزش های زخم دیده در تاریخ شیعه را به همه پرستاران و منادیان انسانیت و ایمان تبریک می گوییم ، به همه پرستارانی که از پس ابر حیا و عفت ، باران عاطفه باریدند و به نور ایمان درونشان گرمای زندگی در کالبد جامعه جاری کردند
برای سلامتی پرستاران در قید حیات و برای آمرزش وشادی و ارامش روح پرستاران از جان گذشته و ایثار گر یک صلوات محمدی پسند و از ته قلب بفرستید :
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
حضرت رسول اکرم ص فرمودند :
هرکس در برآوردن نیاز بیماری بکوشد ، خواه آن را برآورد وخواه برنیاورد ، از زیر بار گناه خویش بیرون می رود ، به سان آن روز که از مادر ، زاده شده است
پیامبرص فرمودند :
هرکس یک شبانه روز از بیماری پرستاری کند، خداوند اورا همراه با ابراهیم خلیل ع بر می انگیزد و به سان برقی پر درخشش ، از صراط می گذرد
یا لطیف
ارحم عبدک الضعیف الذلیل
سلام به روی ماه خدای عزیز دلم
سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش
سلام به روی ماه خاندان پاک ومطهر امام حسین ع
روزی جوانی نزد حضرت موسی ع آمد و گفت : ای موسی ع به خدا از عبادت من چه سودی می رسد ؟ که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد ؟
حضرت موسی ع گفت : یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی ع چوپانی می کردم ، روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت ، که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برای او بیفتد ، با هزار مصیبت و سختی خود را به آن صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم ، در گوشش گفتم : ای بز ، خدا داند که این همه دویدن من دنبال تو ، و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من ، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود ، میدانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است ، بی نیاز است ، دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر ، خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی واو هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست ، ای جوان بدان که به خدا از عبادت من و تو ، سود و زیانی نمی رسد ، بلکه با عباد ت می خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان نیفتیم
یا لطیف
ارحم عبدک الضعیف الذلیل
سلام به روی ماه خدای عزیز دلم
سلام به روی ماه امام حسین ع و خاندان پاک و مطهرش
سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع
تمام اعمال انسان در لبه پرتگاه ریا قرار دارد ، جه بسا کار نیک که از خطر ریا دور نمانده و حبط شده است ،پس جه زیباست انسان با سلاح اخلاص از نابودی اعمال خویش حفاظت کند
مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی ره دچار بیماری معده شده بودند ، پروفسور برلون رو برای جراحی ایشون آورده بودند ، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند ، به مترجم دستور دادند ، تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش تر جمه کند ، مرحوم آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند ، پس از این مسأله پروفسور برلون گفت : شهادتین را به من بیاموزید ، از این لحظه می خواهم مسلمان بشوم ، وپیرو مکتب این روحانی باشم ،دلیل این کار را پرسیدند : پروفسور برلون گفت : تنها زمانی که انسان شاکله ی وجودی خود را بدون اینکه بتواند برای دیگران نقش بازی کند ، نشان دهد ، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است ومن دیدم این آقا ، تمام وجودش محو خدا بود ، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم ، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند ، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت ، نزد کدام مکتب است ، و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند ، به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی مسلمان شده ، در خواجه ربیع ، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده اند قرار دارد
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
یا لطیف
ارحم عبدک الضعیف الذلیل
سلام به روی ماه خدای عزیز دلم
سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش
سلام به روی ماه خاندان پاک ومطهر امام حسین ع
علیرضا نوروزی ، دوست شهید محمد بلباسی تعریف می کند :
اردوی جهادی بود و ساعت نه صبح بود ، که به روستای تلمارده رسیدیم ، وبخاطر باریدن برف ، هوا به شدت سرد شده بود ، متوجه شدم که محمد بلباسی در حال باز کردن بند پوتین است ، با تعجب پرسیدم : چکار می کنی ؟ !گفت : می خواهم وضو بگیرم ، گفتم : الان نه صبحه ، چه وقت وضو گرفته ؟! اونم توی این سرما ؟!
محمد وضو گرفت و همینطور که داشت جورابش را می پوشید ، گفت : علامه حسن زاده آملی میگه : تموم محیط زیست و تمام موجودات عالم مثل گیاهان ودریا ها همه پاکن و مطهرن ، پس ماهم که داریم به عنوان یه موجود زنده ، روی این کره خاکی راه می رویم ، باید پاک و مطهر باشیم و به زمین صدمه نزنیم
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
یا لطیف
ارحم عبدک الضعیف الذلیل
سلام به روی ماه خدای عزیز دلم
سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش
سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع
مرد آهنگری سکته مغزی کرده بود ، وبه واسطه آن سمت راست بدنش فلج شده بود ، وباعث خانه نشینی اش شده بود ، دائم گریه می کرد وهروقت هرکسی احوالش را می پرسید ، بلافاصله بغضش می ترکید وزار زار در احوال خود
می گریست ، سرانجام خانواده مرد دست به دامن، شیوانا شدند ، واز او خواستند تا مرد آهنگر را دلداری بدهد و با او صحبت کند ، شیوانا به خانه مرد رفت و کنار بسترش نشست و احوالش را پرسید ، طبق معمول مرد آهنگر شروع به گریه کرد ، شیوانا بی اعتنا به گریه مرد ، شروع به نقل داستانی کرد ، او گفت : روزی یکی از فرماندهان شجاع ارتش امپراطور برای جنگ با دشمن به جبهه نبرد رفت ، ودر همان روز اول در اثر اصابت شمشیر ،دست راستش را از دست داد، فرمانده امپراطور را به درمانگاه بردند ، زخمش را با آتش سوزاندند تا عفونت نکند ، یک ماه بعد از بستر برخاست و دوباره به جبهه نبرد رفت ، وچند روز بعد در اثر اصابت تیری ، پای راستش از کار افتاد ، اما او تسلیم نشد و شاگردانش را مجبور کرد ، سوار برگاری او را به خط مقدم جبهه ببرند ، ودر همان خط اول نبر د ، با بدن نیمه کاره اش کل عملیات را راهبری کرد تا ارتش را به پیروزی برساند ،
شیوانا سپس ساکت شد ، ودوباره روبه آهنگر کرد و گفت : خوب دوباره از تو می پرسم ، حالت چطور است ؟
اینبار آهنگر بدون اینکه گریه و زاری کند وبا لبخند سری تکان داد، وگفت : حق با شماست ، من بد نیستم ، پس خوبم
وانگاه به پسرش گفت که گاری را آماده کند ، چون می خواهد با همان وضع نیمه فلج به مغازه آهنگری اش برود
یا لطیف
ارحم عبدک الضعیف الذلیل