معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

برای رسیدن به اهدافتان با وجود سختی ها و مشکلات تلاش بسیار کنید

سلام به روی ماه خدای عزیزدلم 

سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران با وفایش 

سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع 

میلتون ،با وجود اینکه نابینا بود ، می نوشت 

بتهوون در حالی که ناشنوا بود ، آهنگ می ساخت 

هلن کلر در حالی که نابینا و ناشنوانا بود ، سخنرانی می کرد 

رنوار در حالی که دستهایش دچار  عارضه ی رماتیسمی بود ، نقاشی می کرد 

مجسمه ساز مکزیکی بعد از قطع دست راستش ساخت مجسمه ای ر اکه آغاز کرده بود با دست چپ به پایان رسانید

انسان‌ها باوجود نابینایی ، ناشنوایی ، معلولیت ، پیری ، فقر وکم سنی ،ومشقت ها یا بی سوادی بر سختی ها غلبه می کنند ، واز همه پیشی می گیرند ، کاررا به اتمام می رسانند ، وموفق می شوند ، همه ی انسان‌ها می توانند با وجود سختی ها و مشکلات خود را به هدف برسانند 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 


دو وصیت نامه ارزشمند از دو شهید بزرگوار :

سلام به روی ماه خدای عزیزدلم 

سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش 

سلام به روی ماه   خاندان پاک و مطهر امام حسین ع 

وصیت نامه شهید محمد علی جابری :

دنیا دار آزمایش است ، خوشا به حال مقاومت کنندگان ، آنانی که در حوادث زندگی راه بندگی را در پیش گرفتند ، وبا تحمل مشقات فراوان در عمل ثابت کرده اند ، که فقط بنده الله هستند و پس شهادت دادند که، معبود ی جز خدای یکتا نیست 

وصیت نامه شهید جلا ل خوش :

رستگاری تنها در تقواست ، و تقوا تنها راهی و کاری است که مردان  حق می توانند آنرا  طی کنند ، امیر المومنین ع تقوارا به دژی محکم تشبیه می کند که همچنان که مردان و سربازان محافظ دژ هستند ، دژ و قلعه نیز محافظ آنهاست ، این حفاظت دو طرفه است ، وقتی کسی از تقوا و پرهیزگاری خویش دفاع کرد ، آن هم  اورا در برابر گناهان محافظت می کند و به او  مقام عصمت از گناه می بخشد ، در تاریخ بسیار دیده شده اند ، بزرگانی که با آراستن وجود خویش به جامه تقوا ، جامعه‌ای را از گرداب هلاکت نجات بخشیدند ، وبسیار بیشتر هم دیده شده اند ، آن دیوصفتان که با در آوردن لباس انسانیت نه تنها خودرا  ، بلکه قوم و جامعه ای را در آتش دنیوی و اخروی سوزاندند ، برای گروه اول بزرگانی چون یوسف ع ،موسی ع ، عیسی ع ، وحضرت رسول اکرم ص وامام خمینی را به آشکار می توان مثال زد ، وبرای دسته دوم : چنگیز ، هیتلر ، لنین و صدام را ، هرچند راهشان باهم متفاوت بود ولی ، همگی دریک چیز مشترک بودند ، منحرف شدن از جاده آدمیت ، تنها راه رسیدن به تقوا جگ و جهاد است ، گاهی جنگیدن در جبهه   در مقابل دشمن کافر است ، که باید کوشید ‌خون طرف مقابل را به زمین ریخت ، وگاهی در جبهه  ی داخلی ، ودرون است که الحق نام جهاد اکبر که رسول اکرم ص فرمودند ، تنها نام زیبنده این جهاد است ، جنگ با نفس اماره  لحظه ای قطع نمی شود ، ودر آن احتمال حمله از طرف شیطان و نفس اماره هست ، وانسان در هر لحظه ای با مقابله با آن می پردازد ، واگر به فکر بود و جنگید وخداوند هم اورا یاری می کند و نصرت می بخشد ، چون خوداو فرموده است : هرکه مرا یاری دهد ، من نیز اورا نصرت می بخشم ودراین لحظه است که به رستگار ابدی می رسد 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

مگه تا حالا کسی از اونجا خبر آورده ؟

سلام به روی ماه خدای عزیز دلم 

سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش 

سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع 

گفت و گوی دو  جنین در رحم مادر : 

داداش جون به نظر تو زندگی بعداز تولد وجود داره ؟

آیا تو به وجود مامان اعتقاد داری ؟ 

نه من به این چیزا اعتقاد ندارم ،

مگه کسی تا حالا از اونجا خبر آورده ؟ 

اصلا مگه تو تا حالا مامان رو دیدی ؟ 

اعتقاد به دنیای آخرت هم مانند مثال بالاست 

دنیای مبهم و نامعلومی هست 

ادراک فقط براساس شنیده ها 

اما همینطور که این جنین ها بدون تولد و ورود به این دنیا 

زندگی و حیاتی نخواهند داشت 

برای ما انسان‌ها هم بدون رفتن به سرای آخرت 

حیاتی نمی توان متصور  شد 

واگر حیات دوباره ای وجود نداشته باشد 

زندگی ماهم در این دنیا بیهوده است 

درست مانند این جنین ها 

که اگر تولدی نداشته باشند 

حیاتشان در رحم مادر هم بیهوده است 

افلا یتدبرون ؟؟؟

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

ماجرای راهبی که امام حسن عسگری را مسیح دیگر نامید و مسلمان شد

سلام به روی ماه خدای عزیز دلم 

سلام به روی ماه امام حسن عسگری ع 

سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش 

سلام به روی ماه  خاندان پاک و مطهر امام حسین ع 

 روزی امام حسن عسگری  ع شخصی را نزد بختیشوع ، یکی از پزشکان بزرگ آن روزگار فرستاد ، واز او خواست تا یکی از شاگردان خودرا نزد حضرت بفرستد ، درآن روزگار امام حسن عسگری ع تحت نظر دولت عباسی در شهر سامرا به سر می برد ، و بختیشوع بزرگ پزشک دربار عباسی بود ، بختیشوع که از شخصیت امام آگاه بود ، بهترین شاگرد خود را انتخاب می کند ، و هنگام فرستادن به او می گوید : برو ولی بدان که در میان مردم زمین او یعنی امام حسن عسگری ع از همه عالم تر است ، پس مراقب باش که درمورد آنچه به تو دستور می دهد ، اعتراض نکنی ، شاگرد عمل فصد ، یعنی خون گرفتن را طبق دستور امام حسن عسگری ع به شیوه ی شگفت انگیزی انجام داد ، ودر طی یک روز چند بار از حضرت مقدار زیادی خون گرفت ، هنگامی که شاگرد شگفت زده چگونگی عمل را برای استادش ، بختیشوع گزارش داد او نیز سخت متحول ماند ، بختیشوع چیزی شنیده بود که هرگز مانند آن را نه شنیده و نه دیده بود ، او به اتفاق شاگرد ممتازش سه روز کتاب های طبی را مطالعه کرد ولی راه به جایی نبرد واز چگونگی عملی که شاگرد درمورد امام عسگری  ع انجام داده بود ، سر در نیاورد ، لذا به این فکر افتاد در این مورد از استادش که راهبی در دیرالعاقول بود و سرآمد دانشمندان مسیحی آن روزگار به شمار می رفت ، نظر خواهی کند ، او طی نامه ای ماجرا را گزارش داد ، وشاگرد نامه را به دیرالعاقول برد ، این راهب ، سالیان دراز ، در این دیر به عبادت و گوشه نشینی پرداخته بود ، از این رو از بالای دیر نامه را با طناب و زنبیلی تحویل گرفت ، لحظاتی گذشت تا راهب نامه را مطالعه کرد ‌سپس با عجله از دیر پایین آمد ، ‌باز از شاگرد پرسید : آیا کسی که آن عمل را انجام داده است تویی ؟ شاگرد گفت : آری ، ‌راهب گفت : خوشا به سعادت مادرت ، 

آنگاه با سرعت بر مرکبی سوار می شود وهمراه شاگردعازم سامرا ، منزل امام حسن عسگری ع می شود ،هنگامی که شاگرد وراهب  به در خانه رسیدند ، در باز شد و خدمتکاری بیرون آمد و گفت : راهب دیرالعاقول به درون خانه بیاید ، ودر بسته شد و دیگر از راهب خبری نبود ، شاگرد می گوید : صبح روز بعد چون راهب از منزل حضرت خارج شد ، دیدم صلیب خود را بازکرده و لباس های رهبانیت را از تن دراورده ، ولباس های مسلمانی به تن کرده و اسلام آورده است ، آنگاه راهب به من گفت : به نزد بختیشوع برویم ، 

چون نگاه بختیشوع به راهب افتاد شتابان به استقبال او آمد و پرسید : چه چیزی تورا از آیینت جدا کرد ؟ راهب پاسخ می دهد : مسیح را دیدم و به دست او اسلام آوردم ، بختیشوع با تعجب پرسید : مسیح را دیدی ؟ 

راهب گفت : شخصی همانند مسیح را دیدم وهمانا در تمام تاریخ این نوع از فصدیعنی  خون گرفتن را تنها مسیح انجام داده است ، او یک مسیح دیگراست ودر نشانه ها و معجزاتش همچون مسیح است ، راهب پس از دیدار با بختیشوع نزد امام عسگری ع بازگشت و تا آخر عمر در خدمت حضرت بود 

امام حسن عسگری  ع می فرمایند :

عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست ، بلکه عبادت با تفکر ‌و اندیشه در قدرت بی منتهای خداوند در امور مختلف می باشد 

ولادت با سعادت امام حسن عسگری بر پیروان واقعی و راستین آن حضرت بسیار مبارک باشه و الهی که با عمل کردن به راهنمایی های آن بزرگوار در زندگی به سعادت ابدی برسیم به برکت صلوات برمحمد ص و ال محمد ص :

اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 


داستان بیمارستان رو به بهشت

سلام به روی ماه خدای عزیز دلم 

سلام به روی ماه  امام حسین ع و یارانش 

سلام به روی ماه  خاندان پاک و مطهر امام حسین ع 

داستان بیمارستان رو به بهشت : 

در بیمارستانی دو مرد بیمار در اتاقی بستری بودند ، یکی از بیماران اجازه داشت ، که هرروز بعداز ظهر ، یک ساعت روی تختش بنشیند ، تخت او درکنار تنها پنجره ی اتاق بود ، اما بیمار دیگر محبور بود هیچ تکانی نخورد ، وهمیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد ، آنها ساعت ها با یکدیگر صحبت می  کردند ، از همسر .....و خانواده و.....

هرروز بعدازظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود ، می نشست وتمام چیزهایی که بیرون پنجره می دید ، برای هم اتاقیش توصیف می کرد ، بیمار دیگر در مدت این یک ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون جانی تازه می گرفت ، این پنجره روبه پارک بود که دریاچه ای زیبا داشت ، مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند ، ‌کودکان با قایق های تفریحیشان ، در آب سرگرم بودند ، درختان کهن به منظره ی بیرون  زیبایی خاصی بخشیده بود ، ‌تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می شد ، همان طور که مرد در کنار پنجره جزئیات را توصیف می کرد ، هم اتاقیش چشمانش را می بست واین مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد ، روزها و هفته ها سپری شد، یک روز صبح ، پرستاری که برای شست و شوی آنها آب می آورد ، جسم بی جان مرد را کنار پنجره دید ، که در خواب و با آرامش از دنیا رفته بود ، پرستار بسیار ناراحت شد واز مستخدمان  بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند ،  مرد دیگر خواهش کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند ، 

پرستار این کاررا با رضایت انجام داد ، وپس از اطمینان از راحتی مرد اتاق را ترک کرد ، آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خودرا به سمت  پنجره کشاند ، تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد ، بالاخره او می توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند ، در عین ناباوری او با یک دیوار مواجه شد ، مردپرستار را صدا زد و با حیرت پرسید :که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده که چنین مناظر دل انگیزی را برای او توصیف کند ؟ 

پرستار پاسخ داد:  او می خواست به تو قوت قلب بدهد ، و آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی توانست، دیوار را ببیند 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل