معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

تحقق آرزوی دو دوست،پس از گرفتن عکس شهادت

سلام به روی ماه ،خدای بی نهایت زیبارو و عزیزدلم و بخشنده و مهربان

سلام به روی ماه،تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون

سلام به روی ماه،قرآن کریم بسیار هدایتگر و زیبا و نورانی و عزیز و عشق و حال خوب کن

سلام به روی ماه ،ماه بسیار خوب و عزیز جمادی الاول

سلام به روی ماه،تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع بسیار پاک و عزیز و عشق و هدایتگر و صبور و دلسوز و مهربان و شجاع و ایثارگر  و تمام خاندان بسیار پاک و عزیز و شریفشان

سلام به روی ماه،تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان بسیار شجاع و ایثارگر و دلسوز و صبور و مهربان و پاکدامن و با تقوای تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع و تمام شهدا و جانبازان و آزادگان و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام اصحاب بسیار پاک و ناب و نمونه و درجه یک و دلسوز و صبور و مهربان و فداکار و شجاع و باوفای امام حسین ع 

سلام به روی ماه،تمام ارواح بسیار پاک و عزیز تمام شهدا و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام صالحین و صدیقین و ایثارگران در قید حیات

سلام به روی ماه،تمام جانبازان و آزادگان بسیار شجاع و ایثارگر 

تحقق آرزوی دو دوست،پس از گرفتن عکس شهادت:

مادر شهید رضازاده می گوید :

دانیال از کلاس چهارم یا پنجم ابتدایی ،در پایگاه بسیج ،حضور داشت و واقعا یک بسیجی مخلص بود و در اردوهای جهادی و راهیان نور ،بسیار فعالیت می کرد و می گفت که دوست دارم که جانم را در این راه فدا کنم،وی افزود :وقتی به او گفتم که تو یک فرزند بیشتر نیستی و اگر می شود،کمتر به مأموریت برو،می گفت ،آنقدر نگو که یکدانه هستی،من باید بروم،مادرهای دیگری هم هستند که یک فرزند دارند،اگر من نروم،چه کسی  باید از شماها ،دفاع بکند؟چه کسی باید مواظب شماها باشد ؟شماها ،ناموس ما هستید،مادر شهید رضازاده،با بیان اینکه فرزندم،اصلا ،اهل زرق و برق دنیا و مادیات نبود،گفت :دانیال،اگر چیزی برای خود داشت،آن را به دیگران،کمک می کرد و برای این کار،وام می گرفت،مثلا می گفت،که من باید حتما،به هیئت کمک کنم و امام حسین ع هم خودش به من کمک خواهد کرد،یا اینکه می گفت ،که یک خانواده ای هست که باید به آنها کمک بکنم،وی با بیان اینکه دانیال بسیار عاشق شهادت بود و این عاشقی او،خیلی برای من ارزش داشت،تأکید کرد:او ،همیشه می گفت که برای شهادت من دعا کن و من می گفتم که،یا امام حسین ع،دانیال من ،خیلی سختی کشیده است ،او را به آرزویش برسان ،واقعا برای شهادت او ،دعا کردم،من اگر فرزند دیگر هم داشتم ،باز هم آنها را در راه رهبرم و به عشق رهبرم،فدا می کردم،دانیال و شهید حسین زینال زاده از بچگی باهم دوست  و همراه بودند و باهم  بزرگ ،شده بودند و با همدیگر نیز،سعادتمند شده و به سوی پروردگار خویش پرگشودند و آنها دو روز قبل از اینکه به شهادت برسند،با همدیگر در خیابانی که منتهی به حرم مطهر امام رضا ع می شود،یک عکس یادگاری گرفتند و با این نیت که این عکس،عکس شهادت آنها باشد و عاقبت نیز تقدیر،اینگونه رقم خورد و تنها دو روز بعد،هردوی آنها به آرزوی خود رسیدند،وی به بیان ،حادثه ی شهادت فرزند خود پرداخت و گفت :وقتی که یک روز ،دانیال  و حسین زینال زاده از محل کار خود بازمی گشتند،انگار یکی از خیابان ها شلوغ شده بود ،لذا به مغازه داران می گویند که کرکره های مغازه ی خود را پایین بکشیدتا آسیبی به شما وارد نشود،اما آشوبگر،ابتدا ،دوست او ،حسین زینال زاده را به شهادت می رساند و وقتی دانیال می رود که به دوست خود کمک بکند،با چاقو او را هم به شهادت می رساند و ما با جان و دل جوانان خود را فدا کردیم و من قلبا از این موضوع راضی هستم  و من خیلی دوست داشتم که دانیال به آرزوی خود برسد و مطمئن هستم که جای او خیلی خوب است و برای همین دوست ندارم ،آنهایی که از این اتفاقات خوشحال می شوند و فکر می کنند که ما از فدا کردن، جان جوانان خود می ترسیم،ناآرامی مرا ببینند و خوشحال شوند و خطاب به فرزند شهید خود گفت :ممنونم که برای من،مایه ی افتخار هستی و همچنین همسر شهید دانیال رضازاده گفت :دانیال به من می گفت که من یک خواسته ای از شما دارم ،خواسته ی من این است که وقتی دارند، خطبه‌ی عقدمان را می خوانند،چون در آن موقع ،خیلی دعا مستجاب می شود برای شهادت من دعا کنید

برای شادی  و آرامش روح این دو رفیق بهشتی و روح تمام شهدای امنیت  و برای اینکه خدا ی مهربون به مادرانشان صبر و آرامشی عظیم و جمیل و زینبی عطا بکند و برای محشور شدن روح  این دو رفیق بهشتی و روح تمام شهدای امنیت با اباعبدالله الحسین ع و یاران بسیار باوفایش،یک صلوات از ته قلب و محمدی پسند بفرستید:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

در این جریانات ،شهدای امنیت که به آرزوی خود که جلب رضایت پروردگار و شهادت و زندگی در بهشت در کنار اباعبدالله الحسین ع و یاران باوفایش بود ، رسیدند و سعادتمند و عاقبت بخیر شدند ولی قاتلانشان  ، بدبخت و عاقبت به شر شدند ، چون نتوانستند جلوی نفس حیوانی خود را بگیرند و خدا و آخرت را فراموش کردند و خدا هم آنها را فراموش کرد و به حال خود رها کرد و جلب زرق و برق دنیای موقت و فانی شدند و آخرت باقی و دائمی را به دنیای موقت فروختند و خدا لعنت کندتمام کسانی مثل فوتبالیست ها و سلبریتی هایی  را که ،باعث  تحریک افرادی همچون مجیدرضا رهنورد می شوند و در آنور آب  او و امثال او را شیر می کنند و طعمه ی مقاصد بسیار کثیفشان قرار میدهند تا بسیجی بکشد و عاقبت اعدام شود ، آنها،هم در ریختن خون شهدای امنیت و هم در اعدام امثال مجیدرضا رهنورد ،مقصر صددرصد هستند و در ضمن رسانه های خارجی ، بدون راستی آزمایی ،اخبار دروغ را پخش می کنند و آهای شماهایی که ادعا می کنید که اخبار داخلی دروغ هست ،کمی چشمهایتان را بازکنید و از خواب غفلت بیدار شوید  و به  دوربین ها و مدارک و فیلم ها و مستندات ،هم دقت کنید و همچنین به اعترافات قاتل هم توجه کنید 

پی نوشت ۱: حالا برایم یک سؤال پیش آمده است ، آن دسته از عزیزانی که می گویند،درد فقر ملت و فساد اقتصادی رو دارید،حالا این برداشتن روسری و بی حیایی و بوس و آغوش رایگان،ارتباطش با این مسئله چیست ؟آیا در کتاب های جامعه شناسی ،نوشته شده است که با کشف حجاب ،مشکل اقتصاد و فساد مسئولین حل می شود؟ما که تنها نتیجه ای که از اغتشاشات دیدیم،این بود که خانم ها دیگه رسما،بدون شال و حجاب توی خیابان ها می چرخند و هیچکس هم ،جرأت جسارت نداره،حالا ارتباط این بی حیایی و رفع فشار اقتصادی،چیه رو نفهمیدیم ،فکر کنم ،هممون از این دست خانواده های مخالف نظام ،دورو برمون داریم،ولله نه تنها مشکل اقتصادی ندارند که هیچ،وقتی ،کمی هم تو سبک زندگیشون دقیق می شویم ،متوجه می شویم که طرف مثلا خودش معلمی هست که از ساعت درسیش می زند و این مسئله رو دزدی در کار نمی دونه و کلی هم به دزدی مسئولین شاکی هست و امثال این موارد که ،خودتون چقدر از این موارد رو، در اداره جات شاهد هستید که چطور کارمندان از زیر کار درو هستند و حالا این مثال ها رو سرایت بدهید در همه ی اقشار کشور از بزاز و بقال و زرگر که کم فروشی و گران فروشی می کنند،ولی سر حرف که می رسه ،همه دین شناس و اقتصاددان و سیاستمدار می شوند و فقط بلدیم که ایراد از کار،فلان مسئول و فلان وزیر بگیریم ،ولی هرگز یاد نگرفتیم که اول انگشت اشاره رو به سمت خودمون بگیریم ،جان کلام اینکه ،مشکل در فرهنگ غلط ما ایرانی ها در مسئولیت پذیری درست در انجام تکالیفمون هست  و این مشکل ریشه ای است و ریشه هم در خانواده هست نه در فلان مسئول و فلان وزیر،چون مسئول و وزیر هم از نهاد خانواده به وجود آمده اند،پس بجای اینکه تو سر و کله ی هم بزنیم ،تصمیم بگیریم که از تربیت ،بچه هامون شروع بکنیم و مسئولیت پذیری درست رو به کودکانمان یاد بدهیم ،تا کشوری آباد داشته باشیم ،مطمئنا با دل و جان ،گوش سپردن به شبکه های خارجی،هیچ وقت ایران آباد نمیشه و فکر کنم که لااقل سر این موضوع تفاهم داریم که اونها هم فقط به فکر منافع خودشون هستند و دلسوز ما نیستند،درمورد فرار مغزها هم باز این قضیه برمی گرده به تربیت غلط خانواده که ،به فرزندانمان یاد ندادیم که وطن ،هتل نیست ،که از سرمایه ی اینجا استفاده بکنیم ،بعد به هوای حقوق و مزایای بیشتر،تخم طلا را برای دشمن بزاریم،یادمون باشه که ما از نسل همون امیر کبیر هستیم که بعد از خیانت شاه و زمانی که دولت روسیه بهش درخواست پناهندگی داد،گفت من خادم این ملت هستم نه خائن ملت

پی نوشت ۲:

برای شفای آقای مسعود دیانی، مجری برنامه ی سوره که چند وقتی هست که مبتلا به سرطان شده است و برای شفای تمام بیماران سرطانی و غیر سرطانی در کل دنیا بسیار زیاد دعا کنید که الهی که خدای مهربون به حق محمد ص و آل محمد ص ، به زودی زود،لباس سبز و زیبای عافیت را بر تنشان بکند الهی آمین،به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمد ص:اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم،برنامه ی سوره در دهه ی فاطمیه با عنوان انقلاب فاطمی ، از شنبه ۲۶ آذر از شبکه ی چهار در ساعت ده و نیم ،هرشب پخش می شود و برنامه ی سوره در مناسبت های مختلف از شبکه ی چهار پخش میشه،مثل ماه مبارک رمضان و ایام محرم و ایام فاطمیه 

پی نوشت ۳:پیشاپیش ولادت حضرت مسیح ع بر تمام کسانی که پیروان راه ایشان هستند در سراسر جهان بسیار زیاد مبارک باشه و الهی که به زودی زود شاهد ظهور ایشون به همراه حضرت حجت ع باشیم ،شب یلدا در پیش هست ، الهی که هر برنامه ای در این شب دارید ، به بهترین شکل انجام بشه و همگی دور هم جمع بشید و از کنار هم بودن نهایت لذت رو ببرید و قدر لحظات باهم بودن رو بدونید ،چون شب یلدا شبی هست که فقط به خاطر یک دقیقه بیشتر باهم بودن آن را جشن می گیریم  و تا زنده هستیم به همدیگر محبت کنیم و به همدیگر گل و هدیه بدهیم و در حد توان به همدیگه خدمت کنیم ،که اگر دیر بشود ،دیگر فایده ندارد و پشیمانی سودی ندارد و حسرت عمیقی برایمان می ماند

پی نوشت ۴:

حضرت مسیح ع فرمودند:ای بندگان بد،گندم را پاک و تمیز کنید و خوب آردش نمایید تا طعم خوب آن را بچشید تا گوارایتان گردد،همچنین ایمان را خالص و کامل گردانید تا شیرینی آن را بیابید و سرانجامش شما را سود رساند

یا لطیف

ارحم عبدک الضعیف الذلیل


داستان عبرت آموز،مسلمان شدن بانو امینه اسلمی

سلام به روی ماه،خدای بی نهایت زیبارو و عزیزدلم و بخشنده و مهربان

سلام به روی ماه،تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون

سلام به روی ماه،قرآن کریم بسیار هدایتگر و نورانی و عزیز و عشق و حال خوب کن

سلام به روی ماه،ماه بسیار خوب و عزیز جمادی الاول 

سلام به روی ماه،تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع بسیار عزیز و ناب و عشق و صبور و دلسوز و مهربان و شجاع و ایثارگر و تمام خاندان و اولاد بسیار پاک و عزیز و شریفشان

سلام به روی ماه،تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان بسیار پاکدامن و باتقوا و عزیز و عشق و شجاع و ایثارگر و صبور و دلسوز و مهربان تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع و تمام شهدا و جانبازان و آزادگان و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام اصحاب بسیار باوفا و عشق و ناب و پاک و درجه یک و نمونه و ایثارگر و شجاع و دلسوز و مهربان و صبور امام حسین ع

سلام به روی ماه،تمام ارواح بسیار پاک و عزیز تمام شهدا و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام صالحین و صدیقین و ایثارگران در قید حیات

سلام به روی ماه،تمام جانبازان و آزادگان بسیار شجاع و ایثارگر 

داستان عبرت آموز ،مسلمان شدن بانو امینه اسلمی :

امینه اسلمی،روزنامه نگار مسیحی و متعصبی بود که در سال ۱۹۴۵ متولد شد و در ۵ مارچ ۲۰۱۰ از دنیا رفت ،در کنار تحصیل به تبلیغ مسیحیت ،اشتغال داشت و معتقد بود که اسلام ، دین ساختگی و مسلمانان افرادی عقب مانده هستند،اما ،یک اشتباه کامپیوتر دانشگاه،مسیر زندگی او را کاملا تغییر داد و به جایی رسید که رئیس جمعیت بین المللی زنان مسلمان شد و می گفت :اسلام ضربان قلب من و خونی است که،در رگ هایم جاری است ،اسلام منبع انرژی من است و باعث شده،زندگی من فوق العاده زیبا و با معنی شود،من ،بدون اسلام  هیچ هستم ،همه ی داستان از وقتی شروع شد که ،برای اولین بار در دانشگاه برای ثبت نام از کامپیوتر استفاده می کردند،امینه در آن زمان ،تازه دوران دبیرستان را تمام کرده بود و به عنوان یک دانش آموز بسیار موفق،از چندین پیشنهاد بورس تحصیلی،برخوردار شده بود،اوهمزمان با آغاز تحصیل به روزنامه نگاری در یک نشریه ی ایالتی کلرادو می پرداخت و در عین حال به خاطر تعصب شدید مذهبی خود،به فعالیت های تبلیغی مسیحی نیز مشغول بود،وی در زندگی خانوادگی خود نیز مشکلی نداشت و همه چیز خیلی عادی پیش می رفت تا اینکه هنگام ثبت نام و اخذ واحدهای ترم جدید توسط کامپیوتر،یک واحد درسی او به اشتباه ،ثبت شد و او به دلیل مسافرت به اوکلاهما،با دو هفته تأخیر از موضوع،مطلع شد و وقتی با نگرانی و ناراحتی به اداره ی آموزش دانشگاه ، مراجعه کرد،فهمید که تنها راه باقی مانده، شرکت در کلاسی است که غالب حاضران آن را ،مسلمانان عرب تشکیل می دهند،او در شرایط بسیار سختی قرار گرفته بود،از یک طرف از همراهی با عرب های مسلمان که آنها را به استهزاء،شتر سوار می نامید،نفرت داشت و از طرف دیگر،در صورت انصراف از بورس تحصیلی،محروم می ماند،دو شبانه روز با ناراحتی و اضطراب فکر کرد و در نهایت ،کلمات شمرده ی شوهرش ،توانست او را قانع کند که،شاید اراده ی خداوند،تو را برای یک مأموریت برگزیده باشد و برو آنها را به مسیحیت دعوت کن و بدین ترتیب او با انگیزه ی ایجاد،تغییر در دانشجویان مسلمان،به دانشگاه برگشت،حق با شوهرش بود،زیرا خداوند،از میان ،میلیون ها نفر،امینه را انتخاب کرده ،اما نه برای تغییر دادن،بلکه برای تغییر یافتن،او کار خود را از همان روزهای،نخست شروع کرد و با هر بهانه ای،به گفت و گو با دانشجویان مسلمان می پرداخت و از آنها می خواست که با تبعیت از مسیح ع ،خود را نجات بدهند و برای آنها شرح می داد که چگونه،مسیح ع خود را فدا کرده تا آنان را نجات بدهد،وی می گفت : آنها با احترام و ادب به حرف هایم گوش می دادند ،ولی به هیچ وجه،درباره ی تغییر دین خود،کوتاه نمی آمدند و تسلیم نمی شدند،برای همین راه دیگری به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم از طریق،کتاب های خودشان،باطل بودن،عقایدشان را ثابت بکنم و از یکی از دوستانم خواستم تا یک نسخه قرآن و کتابهای اسلامی برایم تهیه بکند،می خواستم،به آنها نشان بدهم که دینشان،باطل است و پیامبرشان ،فرستاده ی خدا نیست،وی قرائت قرآن را آغاز کرد و تمام آن را به همراه دوکتابی که دوستش داده بود،خواند و به مرور آنچنان در مطالعه غرق شد که،در فاصله ی ،یک سال و نیم ،پانزده ،کتاب اسلامی را مطالعه کرد و دوباره به قرائت کامل قرآن پرداخت و هر چیزی که به نظر می رسید، بتواند،بهانه ای برای ایراد و اشکال باشد را یادداشت می کرد،اما به مرور دچار تردید و ابهام و پرسش های بیشتری می شد،بی آنکه بخواهد،ذهنش با موضوعاتی درگیر شده بود که تصورشان را هم نمی کرد،آرام ، آرام ،تغییراتی در رفتارش،پدیدار شد و بیشتر فکر می کرد و همیشه در حال مطالعه بود،به بارها نمی رفت و مشروبات الکلی را کنار گذاشته بود ،گوشت خوک نمی خورد و سعی می کرد که در مهمانی های مختلط شرکت نکند،این تغییرات طوری بود که شوهرش را به شک و تردید انداخت و می گفت : شوهرم فکر می کرد که من با مرد دیگری،رابطه دارم ،زیرا نمی توانست بپذیرد که  این همه تغییر،بدون آن رخ بدهد،ولی در نهایت شوهرش،امیدوار بود که آشفتگی های فکری همسرش بعد از مدتی،پایان یابد،او درباره ی این مرحله می گفت :خودم اصلا فکر نمی کردم که با مطالعه ی اسلام،اتفاق خاصی رخ بدهد و حتی ،سبک زندگی روزمره ام ،تغییر کند و در آن زمان ،حتی تصورش را نمی کردم که،به زودی  با بال هایی از آرامش قلبی و ایمان باطنی در آسمان سعادت،اعتقاد اسلامی،پرواز خواهم کرد،با،وجود این تغییرات،او همچنان ،کاملا مسیحی ،بود تا اینکه،یک روز،چند نفر مسلمان به سراغش آمدند و او می گفت : در خانه را که باز کردم،دیدم، چند نفر مسلمان عرب،روبه رویم ایستاده اند و گفتند: ما،انتظار این را  داشتیم که شما مسلمان شوید،او در پاسخ گفت : من مسیحی هستم و هیچ ،تصمیمی برای تغییر دین خود ندارم،با این حال ،نشستیم به صحبت کردن و هر چه من سؤال کردم ،آنها با اطمینان و تسلط پاسخ دادند،به هیچ وجه،حرف های عجیب مرا،درباره ی قرآن ،مسخره نکردند و از انتقادهای تند من به اسلام ناراحت و عصبانی نشدند،آنها می گفتند که معرفت،گمشده ی مؤمن است و سؤال یکی از راههای رسیدن به معرفت است،وقتی آنها رفتند،احساس می کردم که در درونم ،چیزی رخ می دهد،بعد از آن ،ارتباط او با مسلمانان بیشتر شد و هر بار سؤالات جدیدی می پرسید و موضوعات تازه ای را مطرح می کرد،تا روزی که در ۲۱می  ۱۹۷۷ در مقابل یک روحانی مسلمان،این کلمات را بر زبان جاری ،کرد:أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله،تغییر دین ،مسأله ی ساده ای نیست و کسانی که اسلام را انتخاب می کنند،معمولا با مشکلات فراوانی روبه رو می شوند،مسلمان شدن ممکن است ،به سرعت،به طرد شدن،از سوی خانواده و دوستان منجر شود یا فشارهای شدیدی،برای بازگشتن آنها از اعتقاداتشان آغاز شود،معمولا مسلمان شدن ،مشکلات اقتصادی فراوان راهم به دنبال دارد،که کمترین آنها از دست دادن شغل و مسکن است،هرچند ،بعضی از این افراد،می توانند ،خانواده و شغل و روابط خود را حفظ کنند ولی چند دهه پیش از این ،اسلام به شکل گسترده،شناخته شده نبود و مخصوصا درمورد زنان،مشکلات بسیار شدیدتری،وجود داشت،اما با این حال، مشکلات و گرفتاری هایی که در پی انتخاب اسلام برای امینه به وجود آمد،برای کمتر کسی رخ می دهد و کمتر کسی می تواند،در مقابل چنین مشکلاتی،مقاومت کند،ولیکن،او با توکل به خدا و حفظ روحیه ی مثبت اندیشی و امیدواری خود توانست ،پایداری خود را ثابت کند،بعد از مسلمان شدن امینه،بسیاری از دوستانش او را ترک کردند زیرا دیگر با شخصیت جدید او،راحت نبودند و برخورد خانواده اش از این هم بدتر بود،مادرش به هیچ وجه،تغییر او را نپذیرفت و امیدوار بود که بعد از چند هفته،تصمیم او،عوض بشود و پدرش به حدی،عصبانی شد که تفنگ شکاری خود را برداشت و گفت :اگر پیدایش کنم با یک گلوله ،کارش را تمام می کنم ،او بمیرد،بهتر از این است که،دینش را از دست بدهد و به جهنم برود،خواهرش هم که متخصص اختلالات عقلی بود،به شدت سعی داشت، او را به آسایشگاه، بیماری‌های روانی،بفرستد،حالا هم،خانواده اش را از دست داده بود و هم دوستانش را،ولی مشکلات،بزرگ تری در راه بود و به محض اینکه،باحجاب شد،در همان روز از کارش اخراج شد،ولی همچنان ،به حضور شوهر و فرزندانش دلگرم بود،شوهرش او را بسیار دوست داشت و مرد فهمیده و عاقلی بود،ولی او هم نشان دادکه،نمی تواند این تغییر را درک کند و در کمال تعجب،از او خواست که خانه را ترک کند و به بیرون برود،حالا او حتی ، دیگر خانه نداشت ولی ،دشواری های بزرگ ،هنوز نرسیده بودند،وقتی او علنی از مسلمان شدنش حرف زد و حجاب را انتخاب کرد،موضوع طلاق هم به صورت ،جدی مطرح شد،با این حال او آماده بود که،با وجود ،علاقه ی فراوانی که به همسرش داشت ،تنها زندگی کند و خود را به حضور فرزندانش دلگرم کند،پسر و دخترش را خیلی دوست می داشت و می دانست،طبق قانون،حق نگهداری بچه ها با او است،ولی وقتی در دادگاه حاضر شد،قاضی ،خلاف این حکم کرد و گفت :به دلیل تغییر دین،نمی تواند ،بچه ها را با خود داشته باشد و هنگامی که قاضی ،با اعتراض او،مواجه شد به او بیست دقیقه،فرصت داد تا تصمیم بگیرد و بین بچه هایش و دین جدیدش،فقط،یکی را انتخاب کند،سکوت عجیبی ،دادگاه را فراگرفت و امینه با آشفتگی و ترس به پسر و دخترش خیره شد،احساس می کرد،همه دست به دست هم داده‌اند تا همه چیز او را نابود کنند،خانواده،دوستان و قانون ایالتی در آن لحظه،مثل اشباحی بودند که دور سرش می چرخیدند و آن زن غریب و تنها را غارت می کردند،همه چیزش را از او گرفته بودندو حالا نوبت به پاره های جگرش،رسیده بود،به چشمان معصوم دختر و پسر کوچکش نگاه کرد،جگرش داشت آتش می گرفت و با حرکت سریع،عقربه های ساعت،قاضی هم بیشتر به او نگاه می کرد،همه منتظربودند،قاضی ،شوهرش و از همه مهم تر،بچه هایش که به درستی نمی فهمیدند که چه اتفاقی دارد،رخ می دهد،داغ شده بود و می سوخت،به یاد آیاتی افتاد که داستان امتحان  حضرت ابراهیم ع را بیان می کند،از خود پرسید که تا چه اندازه در ایمان خود،صادق بوده است  و می دید که حالا نوبت اوست که بچه های دلبندش را با دست خود به قربانگاه بندگی ببرد،می خواست فریاد بکشد و  ضجه بزند و اشک بریزد،‌اما سکوت کرده بود و در حالی که دندان هایش را روی هم فشار می داد،می کوشید تا هیچ نشانه ای از ضعف و ناتوانی بروز ندهد،این سخت ترین کابوسی بود که یک زن جوان ،می توانست با آن روبه رو شود،او که حتی یک روز هم نمی توانست از فرزندانش جدا شود،باید برای همیشه آن ها را رها می کرد و باید بین بچه هایش و ایمان به خدا یکی را انتخاب کند و این ایمانی بود که دو سال،شبانه روز برایش زحمت کشیده بود و با کمال اطمینان و باور عقلی و قلبی به آن رسیده بود،قاضی از او جواب نهایی را خواست و او در پاسخ گفت :در آن لحظه با تمام وجود،به خدای بزرگ رو کردم و در آن لحظه، غیر از خدا هیچکس  را نداشتم و می دانستم جز او ،کسی نمی تواند از فرزندانم حمایت کند و تصمیم گرفته بودم که روزی در آینده،به آنها،نشان بدهم که تنها راه سعادت،راه خداوند است ،خداوند ،سخت ترین امتحان ممکن را از او گرفته بود،در راه عقیده اش از زیبایی ها و لذت ها و خوشی های زندگی عادی خود،گذشته بود،اما فکر نمی کرده در این راه ،باید از عزیزانش هم بگذرد،او،درباره ی این مرحله می گفت :از دادگاه بیرون آمدم در حالی که می دانستم که زندگی بدون بچه هایم ،بی نهایت تلخ و دردآور است و هیچکس نمی تواند ،حال مرا در آن ،لحظات درک بکند،احساس می کردم از قلبم ،خون می ریزد،هر چند که مطمئن بودم که تصمیم درستی گرفته ام،هیچ چیز،نمی توانست جز ذکر خدا ، آرامم کند،تنها و درمانده می رفتم و زیر لب آیة الکرسی،را تلاوت می کردم و این آیه را با خود، می خواندم که،افمن اتبع رضوان الله کمن باء بسخط من الله ماواه جهنم ……،آیا کسی که رضایت و خشنودی خدا را برگزید،همچون کسی است که خشم خدا را بخواهد و در جهنم،جای گزیند؟او بعد از مسلمان شدن،انسان دیگری بود و با توجه به قابلیت های ویژه و تجربه اش در فعالیت های تبلیغی مسیحی،توانست شعله ی هدایت اسلام را،در جان عده ی زیادی در آمریکا و جهان ،روشن کند،حالا او به اطراف آمریکا می رفت و در ایالت های مختلف و شهرهای گوناگون ،به سخنرانی درباره ی اسلام می پرداخت و حرف هایش که از عمق جان او ،برمی خاست بر مخاطبانش،بسیار اثر می گذاشت ،اما در این حال او،از خانواده اش غافل نبود و سعی می کرد ،طبق دستور اسلام با هربهانه ای ،ارتباطش را با آنها حفظ بکند و برای همه ی اعضای خانواده به بهانه ی ،مناسبت های مختلف ،کارت تبریک می فرستاد و جملاتی حساب شده،از آیات و احادیث را بدون ذکر منبع،برای آنها می نوشت و سعی می کرد با زبانی لطیف،جملات مؤثری را انتخاب بکند،تلاش او بی نتیجه نمی ماند و بعد از مدتی اتفاقات باور نکردنی تازه ای شروع می شود و ابتدا ، مادربزرگش ،تمایلش را برای مسلمان شدن، اعلام می کند،مادر بزرگش تقریبا  صد سال داشت و بعد از مدتی درگذشت،او زن پاک و خوبی بود و  ‌گناهان زیادی نداشت و او مطمئن بود که همان گناهان اندکش،با ایمانش پاک شد و خوشحال بود که او هم در بهشت در کنارش خواهد بود،بعد از آن نوبت به پدرش رسید،که روز اول می خواست که او را با یک گلوله به قتل برساند،پدرش با او تماس گرفت و با لحنی محبت آمیز ، اظهار داشت که برای اسلام احترام قائل است و می خواهد که با این دین بیشتر آشنا بشود و کم کم ،مطالعات جدی خود را شروع کرد،هنوز دوسال نگذشته بود که مادرش با او تماس گرفت در حالی که سعی می کرد،پنهان از شوهر خود،درباره ی اسلام ،سؤال کند،جالب بود،با اینکه ،پدر و مادرش باهم زیر یک سقف زندگی می کردند از فکری که در ذهن دیگری می گذشت ،خبر نداشتند و مدتی بعد ،همان خواهرش که می خواست او را به آسایشگاه روانی بفرستد،مسلمان شد و بعد هم پسر  ۲۱ساله اش ،به او خبر داد که می خواهد مسلمان بشود،ولی از همه ی اینها ،شیرین تر،وقتی بود که چند سال بعد شوهرش به او زنگ زد و گفت :که ترجیح می دهد،دخترشان،مثل مادرش باشد و اسلام را انتخاب کند و از او به خاطر همه ی اتفاقات گذشته ،پوزش خواست ،امینه می گفت :با همه ی چیزهایی که برایم،روی داده بود،او را بخشیدم ،زیرا من مزد خود را گرفته بودم و همه ی کسانی که مرا روزی،با آن وضع طرد کرده بودند،،خودشان به حقیقت رسیدند و بالاتر از همه ،حالا ،بچه های عزیزم در کنارم بودند،امینه که روزی ، به خاطر حجاب از کار اخراج شده بود،حالا رئیس جمعیت بین المللی زنان تازه  مسلمان بود و دائم از این ایالت به آن ایالت و از این کشور به آن کشور می رفت  و پروژه های جدید دینی و اجتماعی را افتتاح می کرد و برای مردم به سخنرانی می پرداخت و زنی که یک روز،از همه طرد شده و جایی برای سکونت نداشت،مورد توجه،همه بود و از اطراف و اکناف با شوق و محبت به سویش می شتافتند و پای صحبت هایش می نشستند،او در همین حال توانست با چند سال پیگیری و تلاش، دولت آمریکا را متقاعد کند که تمبر رسمی،تبریک عید فطر را به زبان عربی،برای مسلمانان منتشر و در مراجع عمومی و رسمی استفاده کنند،زمانی که وی طی حادثه ای در شصت و پنج سالگی از دنیا رفت،راه اندازی ،چندین کار جدید از،جمله مرکز مطالعات و پژوهش های زنان نو مسلمان و فرهنگسرایی برای فرزندان ،آنها را شروع کرده بود،خداوند به خوبی ،به او و دیگران نشان داد که هرکس راه خداوند را انتخاب کند،تنها و بی یاور نمی ماند و فداکاری ها و ازخودگذشتگی هایش دیده می شود و به هدر نمی رود،امینه اسلمی در حالی از دنیا رفت که،با انتخاب آگاهانه ی خود از زنی معمولی ،مثل میلیون ها نفر دیگر ،به زنی متفاوت ، تبدیل شد که اثر و نقش بی بدیل  خود را در جامعه بر جای گذاشت 

برای شادی و آرامش روحش یک صلوات از ته قلب و محمدی پسند بفرستید:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

بهترین مادر دنیا

سلام به روی ماه،خدای بی نهایت زیبارو و عزیزدلم و بخشنده و مهربان

سلام به روی ماه،تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون

سلام به روی ماه،قرآن کریم بسیار هدایتگر و نورانی و عزیز و حال خوب کن و عشق

سلام به روی ماه،ماه بسیار عزیز و خوب جمادی الاول

سلام به روی ماه،پیامبران الهی و تمام معصومین ع بسیار هدایتگر و شجاع و ایثارگر و عزیز و صبور و دلسوز و مهربان و تمام خاندان و اولاد بسیار پاک و عزیز و شریفشان

سلام به روی ماه،تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان بسیار پاکدامن و باتقوا و دلسوز و مهربان و صبور و شجاع و ایثارگر و عزیز تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع و تمام شهدا و جانبازان و آزادگان و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام اصحاب بسیار پاک و ناب و باوفا و درجه یک و نمونه و ایثارگر و شجاع و دلسوز و صبور و مهربان و عزیز امام حسین ع

سلام به روی ماه،تمام ارواح بسیار پاک و عزیز تمام شهدا و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام صالحین و صدیقین و ایثارگران در قید حیات

سلام به روی ماه،تمام جانبازان و آزادگان بسیار شجاع و ایثارگر 

بهترین مادر دنیا:

متن زیر بخشی از صحبت های عاشقانه و عارفانه ی ،شهید ناصریان است که درباره ی خانوم فاطمه زهرا س عنوان شده است :

حال اینکه می گویم ، مادرم حضرت زهراس است،به این دلیل است که سید هستم و زهرا س را مثل مادر می دانم و انگار محرم ،هستیم، من او را مثل مادر واقعی خودم،صدا می کردم و او اشکالی نمی گرفت و می دانم که،اگر اشکالی بود،حتما به نحوی،توضیح می داد، زهرا س مادر تمام سادات است،سیدها، حواسشون جمع باشد،گناهانشان دو برابر و ثوابهایشان نیز،دو برابر به حساب می آید،سادات باید،آبروی مادرشان را حفظ کنند،البته حضرت زهرا س،مادر همه است و اختصاصی نیست،از مادرم حضرت زهرا س ،از بهترین مادر دنیا، صحبت کردن،برایم مشکل است،زهرا س،زهرا س،زهراس،یا زهراس،زهرا س،مادر پهلو شکسته ی ماست،مادری که برای خدا زیست و همه ی زندگیش ،جلوه ای از خدا است،مادری که از هرچه تجمل و زیور آلات به دور بود،مادری که علی رغم ،همه ی داشتن ها ،خود را از رفاه مادی محروم می کرد،مادری که هرچه داشت،ایثار می کرد،صائم بود و خستگی ناپذیر،مادری که الگوست برای تمام مادران و زنان عالم و تنها زنی بود که هم کفو با علی ع بود و علی ع،تنها مردی بود که هم کفو با حضرت زهرا س بود،قبل از اینکه به جبهه بیایم ،کم میشناختمش و با هم میانه ای نداشتیم.در یکی از دعاهای توسل ،که شبی از ده شب اول آمدنم،برپا شده بود،یک مرتبه حس کردم ،انگار میان من و زهراس،حجابی نیست،من او را نمی دیدم،اما ،انگار او حرف هایم را می شنید و من هم،پشت سرهم با او حرف می زدم و درددل می کردم و این برنامه،شبهای بعد هم در دعاهای توسل و در خلوت بیابان ها،ادامه داشت،هرگاه،مسئله ای دارم یا مشکلی که حل نمی شود،به سراغش می روم،اگر خالص شویم و تزکیه پیدا کنیم،انشالله،توسل به حضرت زهراس ،سریع الاجابه است ، البته ، هر خواسته ای هم که اشتباه بوده یا زود بوده،جواب نداده و به نحوی هم فهمانده که چرا جواب نداده است

همچنین شهید امینی در وصیت نامه اش می نویسد:

انگیزه ای که باعث آمدن من به جبهه شد،احساس تکلیف شرعی و اسلامی من بود،اما اینکه ،چگونه این توفیق نصیب من شد،باید بگویم،که من لایق،چنین سعادتی نبودم و خدا می داند که آنچه مرا به جبهه آورد،درخواستی بود که در کنار،مرقد مطهر حضرت رضاع،از ایشان کردم و لطف و عنایت آن  بزرگوار مرا به اینجا،کشید و توسل جستن به ائمه ی اطهار س،توصیه ای است که من به تمام کسانی که خواهان رسیدن به این سعادت هستند ولی ،خود را آماده نمی بینند،می کنم ،اگر جسد من ناپدید شد ،افسوس نخورید که جسد هرکجا که باشد،روز قیامت،برانگیخته،خواهد شد و اگر تأسفی هست باید بر مظلومیت و ناپدید بودن،تربت حضرت زهراس خورده شود،توصیه می کنم،شما را و هر آنکس که این وصیت نامه به او می رسد،اینکه از خدا بترسید و در اعمال خود،اخلاص را حفظ کنید و یاد خدا را فراموش نکنید و آگاه باشید که،خداوند ناظر بر اعمال شماست و توصیه می کنم ،شما را به پیروی از امام و کوتاهی نکردن در اجرای فرامین آن بزرگوار،سعی کنید که اعتقادات خود را در اصول و فروع،قوی بسازید تا در سختی ها نلغزید

پی نوشت ۱: فرا رسیدن ایام شهادت ،یگانه یاس زیبای نبوی،بر تمام کسانی که مانند گل یاس حضرت رسول نور و مهربانی ص رفتار و عمل می کنند در سراسر جهان بسیار زیاد تسلیت باد

پی نوشت ۲:مادرم ،هزاران سال است که تو رفته ای،اما مادرم،هنوز هم نام فاطمه س با دل ها،بازی می کند،هنوز هم مظلومیت تو را می شود،دید،انگار،هنوز هم صدای ناله هایت از پشت در سوخته می آید،انگار هنوز هم پا به پای ،علی ع،مظلوم،اشک می ریزی،فاطمه جان س،عزیزم،بوی یاس که همه جا می پیچد،دلم را روانه ی آن قبر بی نشانت می کند،مادرم،می گویند،زینب س خیلی صبر داشت،این درست است ،ولی،صبر تو، صبر دیگری بود،آن همه مصیبت،فراق مادر،داغ جانسوز پدر،فدک،فدک،فدک،غم غربت و تنهایی علی ع،دست و پاهای بسته ی علی ع در میان کوچه ها،فریادهای از عمق جان علی ع از فرط تنهایی و بی کسی در چاه،راستی ام ابیها س،یک سؤال؟گریه های شبانه ی تو سوزناک تر بود یا گریه های علی ع در نخلستان های کوفه؟نمی دانم،اما آن روزها ،علی ع تو را داشت و تو علی ع را داشتی،اما وقتی تو رفتی،علی ع تنهای تنهای،تنها شد،تنهاتر از تنها شد، هیچکس نمی تواند،رنجی را که بر علی ع با بچه هایت در آن شب تاریک گذشت،بیان کند،مولا علی ع ،چهل قبر کند تا دست هیچ نامردی،نتواند،قبر تو را بیابد،اما یادت می آید ،به علی ع چه گفتند؟می گفتند:غسل و کفن علی ع صحیح نیست،باید ما مسلمانان،خودمان ،دختر پیامبرمان را غسل و کفن ،بکنیم و دفن بکنیم،اللهم العن الجبت و الطاغوت،لعنتی ها،دستور نبش قبر دادند و چه استوار و محکم ،فریاد علی ع بلند شد که اجازه نمی دهد،که همه ی کفار، ظاهرا مسلمان ،از ترس بر جای خود میخکوب شدند و جرأت نکردند به یکی،حتی به یکی از آن ،قبرها نزدیک شوند،علی جان ع کاش این فریاد را زودتر سرمی دادی، کاش و اما هنوزم که هنوزه،جای تو پیدا نیست،فاطمه جانم س ،دلم برای تو تنگ شده است و ما را هم به آن سرزمین،که بوی تو را می دهد،بخوان،مادر عزیزم،دوستت دارم،روایت است که هر کس حب فاطمه س در دلش باشد،می تواند او را مادر خطاب بکند،زیرا او ،مادر همه ی هستی است 

پی نوشت ۳:

حضرت زهراس می فرمایند:از دنیای شما،سه چیز ،محبوب من است :اول،تلاوت قرآن و دوم،نگاه کردن به چهره ی رسول الله،سوم ،انفاق در راه خدا

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

آیت الله مجتبی تهرانی ره : بعد حیوانی را تربیت کنید تا انسان شوید

سلام به روی ماه،خدای بی نهایت زیبارو و عزیزدلم و بخشنده و مهربان

سلام به روی ماه، تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون 

سلام به روی ماه،قرآن کریم بسیار عزیز و نورانی و هدایتگر و حال خوب کن و عشق

سلام به روی ماه،ماه بسیار خوب و عزیز جمادی الاول 

سلام به روی ماه، تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع بسیار هدایتگر و شجاع و عشق و ایثارگر و دلسوز و مهربان و صبور و تمام خاندان و اولاد بسیار عزیز و شریف و پاکشان

سلام به روی ماه،تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان بسیار پاکدامن و باتقوا و دلسوز و مهربان و صبور و شجاع و ایثارگر تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع و تمام شهدا و صالحین و صدیقین و ایثارگران و جانبازان و آزادگان

سلام به روی ماه،تمام اصحاب بسیار پاک و باوفا و شجاع و ایثارگر و صبور و دلسوز و مهربان و ناب و درجه یک و نمونه ی امام حسین ع 

سلام به روی ماه، ارواح بسیار پاک و عزیز تمام شهدا و صالحین و صدیقین و ایثارگران 

سلام به روی ماه،تمام صالحین و صدیقین و ایثارگران در قید حیات

سلام به روی ماه، تمام جانبازان و آزادگان بسیار شجاع و ایثارگر 

آیت الله مجتبی تهرانی ره : بعد حیوانی را تربیت کنید تا انسان شوید :

آیت الله مجتبی تهرانی ره ،گفتند:آدمی،سه بعدی است ،الهی و انسانی و حیوانی،بعد حیوانی می خواهد ،جلوی انسان شدن و الهی شدن را بگیرد،این بعد حیوانی،فعلی است و بعدهای دیگر،هنوز فعلی نشده اند ،بعد حیوانی،مانع شکوفایی دو بعد انسانی و الهی می شود،تا جلوی بعد حیوانی گرفته نشود،بعد الهی و انسانی ، انسان رشد نمی کند،حضرت علی ع در یک روایت ،فرموده است :وقتی نفس به یک کار نامشروع و نامعقول روی آورده و می خواهد آن را انجام بدهد ،جلوی نفست را بگیر و آن کار را انجام نده و از آن طرف ، وقتی نفس می خواهد که مانع انجام دادن ، کار خوب بشود،باز هم جلویش را بگیر و آن کار خوب را انجام بده ،اگر قوای نفس افسار گسیخته باشد ، مقام انسان از مقام حیوان هم پایین تر می رود و رسول خدا ص فرمودند:خداوند ،برای شما مرزهایی قرار داده است ،پس از آن مرزها تجاوز نکنید،یعنی به آداب الهی مؤدب باشید تا انسان شده و در بعد الهی فرشته شوید،کسانی رستگاری جاودانه پیدا می کنند که مؤدب به آداب الهی باشند

پی نوشت : چرا انسانی که می تواند مقامش از فرشته ها هم بالاتربرود،از حیوان هم مقامش پایین تر می آید ؟ وقتی قساوت قلب قاتلان شهید بسیار بزرگوار عجمیان را دیدم و از زبان خودشان هم در جلسات دادگاه شنیدم که چگونه شهید را به شکل بسیار فجیعانه به شهادت رساندند،فهمیدم دلیل اینکه مقام انسان از حیوان هم پایین تر می آید چیست ، علتش فراموش کردن خدا و آخرت هست و حرص و طمع داشتن نسبت به زرق و برق دنیا هست ،به ‌خدای احد و واحد قسم ، حیوان شرف دارد به این انسان ها، حیوان هر کاری که می کند ،براساس غریزه هست و برای رفع نیاز خودش و بچه هایش هست و خداوند این خصلت درنده خویی را در حیوان قرار داده برای رفع نیازهایش ، تازه در کلیپ هایی دیده ام که چگونه حیوانی ،به لطف خدای مهربون،نسبت به شکارش دل رحم می شود و آن را رها می کند و یا حیواناتی را دیده ام که به فرزندان دشمنان خود که بی مادر شده اند ،شیر می دهند،پس حیوان درنده بسیار دل رحم تر و با شرف تر از انسان های درنده خو هست ، حتی گفته شده بر اساس ضربات متعدد،احشاء شهید هم بیرون زده بود و شهید به سختی نفس می کشید و زمانی که با آمبولانس می خواستند ، شهید را به بیمارستان برسانند ، بازهم اغتشاشگران چند بار مانع حرکت آمبولانس شدند ،آخر درنده خویی تا چه حد ؟ چرا پزشکی که باید ناجی روح و جسم انسان ها باشد ، باید لگدی به شهید بزند و در این جنایت شریک باشد ، به جای اینکه بقیه را از این عمل فجیع بازبدارد،خودش هم در این جنایت بسیار کثیف شرکت می کند، طبق فرموده ی قرآن کریم ، اگر کسی یک نفر را بکشد ، مثل این است که تمام انسان ها را کشته است و اگر کسی انسانی را نجات بدهد، انگار تمام انسان‌ها را نجات داده است ، چرا تمام زندگی را در این دنیای موقت می دانند ؟ چرا آخرت خود را به راحتی آب خوردن به خاطر حرص و طمع نسبت به مال دنیا تباه می کنند ؟ چرا جوان پاک بسیجی را شهید می کنند که خودش از قشر ضعیف جامعه هست و کارگر و زحمت کش است ؟ چرا قبل از هرکاری به یاد خدا نمی افتند و به عاقبت کار خود نمی اندیشند ؟و متاسفانه اینگونه ،انسان‌ها به جای مهار کردن شهوت و بعد حیوانی  ،آن را پررنگ و تقویت کردند که باعث بدبختیشان شد ولی انسانی که جلوی بعد حیوانی و هوای نفسش را بگیرد،مقامش از فرشته ها هم بالاترمی رود و به سعادت و عاقبت بخیری ابدی می رسد

از شنیدن و دیدن  خبر دستگیری و تشکیل جلسات دادگاه برای  قاتلان شهید عجمیان بسیار بزرگوار،بسیار مسرور و خوشحال شدم ، ان شالله که به مجازات اعمال خود برسند و به طور کامل تر در جهان آخرت در دادگاه عدل الهی ،به سزای اعمال خود برسندو عاقبت این قاتلان درس عبرتی باشد برای همه ی فریب خوردگان و تمام کسانی که عامدانه به این جنایات ادامه میدهند و همچنین برای تمام کسانی که از این قاتلان حمایت می کنند و حتی در دل به این جنایات راضی هستند و کسانی که عامدانه این قتل ها را انجام می دهند و کسانی که از قاتلان عامدانه حمایت می کنند، مردگان متحرکی هستند در میان زنده ها که خداوند بر قلب و گوش و چشم آن ها مهر زده است که وجدانهایشان خفته است و زمانی وجدانهایشان بیدار می شود که عزرائیل به سراغ آن ها بیاید و تمام پرده ها کنار برود و ان شالله که با لطف و یاری خدای مهربون و تلاش مضاعف خودمون راه شهدا را با تمام قدرت ادامه بدهیم و نگذاریم که خونشان پایمال بشود ولی از ته دل دعا می کنم که بقیه ی فریب خوردگان ،منظورم مردم عادی معترض هست  که فریب اغتشاشگران و  شبکه های بیگانه رو خوردند،   از ته قلب توبه کنند و برگردند به صراط مستقیم و گذشته را جبران کنند و آینده ی خود را با توکل بر خدا ی مهربان زیبا بسازند ، که خدا توبه پذیر مهربان است ، توبه کنند تا دیر نشده که پشیمانی سودی ندارد و تا قبل از مرگ توبه کنند

برحمتک یا ارحم الراحمین 

آمین یا رب العالمین 

به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمد ص:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

یک صلوات از ته قلب و محمدی پسند، تقدیم به روح بسیار پاک شهید بسیار بزرگوار عجمیان و تمام شهدای بزرگوار :

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

یا لطیف

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 





عشق به اعضای خانواده

سلام به روی ماه،خدای بی نهایت زیبارو و عزیزدلم و بخشنده و مهربان

سلام به روی ماه،تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون

سلام به روی ماه،قرآن کریم بسیار هدایتگر و نورانی و عزیز و عشق و حال خوب کن 

سلام به روی ماه،بسیار خوب و عزیز جمادی الاول

سلام به روی ماه،تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع بسیار هدایتگر و شجاع و ایثارگر و عشق و صبور و دلسوز و مهربان و تمام اولاد و خاندان بسیار پاک و عزیز و شریفشان

سلام به روی ماه،تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان بسیار صبور و دلسوز و مهربان و شجاع و ایثارگر و عشق و پاکدامن و باتقوای تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع و تمام شهدا و جانبازان و آزادگان و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام اصحاب بسیار باوفا و شجاع و ایثارگر و ناب و پاک و نمونه و درجه یک و عشق و صبور و دلسوز و مهربان امام حسین ع

سلام به روی ماه،تمام ارواح بسیار پاک و مطهر و عزیز تمام شهدا و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام صالحین و صدیقین و ایثارگران در قید حیات

سلام به روی ماه،تمام جانبازان و آزادگان بسیار شجاع و ایثارگر

عشق به اعضای خانواده:

دختری با مادرش مرافعه داشت،او بسیار عصبانی شد و از خانه بیرون رفت ،پس از طی راه طولانی،هنگامی که از یک فروشگاه کیک عبور می کرد،احساس گرسنگی کرد،اما جیب دختر را بید خورده و حتی یک یوان هم نداشت،صاحب فروشگاه،یک زن سالخورده ی مهربان بود،پیرزن دید که  ،دختر در مقابل کیک ها ایستاده و به آنها نگاه می کند،از وی پرسید :عزیزم،گرسنه ای ؟دختر،سرش را تکان داد و گفت : بله،اما پول ندارم،پیرزن لبخندی زد و گفت :عیب ندارد ،مهمان من هستی،پیرزن کیک و یک فنجان شیر برای دختر آورد،دختر بسیار سپاسگزار شد،اما فقط کمی کیک خورد و سپس اشک هایش بر گونه ها و روی کیک،جاری شد،پیرزن از دختر پرسید :عزیزم ،چه شده است ؟دختر اشک هایش را پاک کرد و گفت :چیزی نیست ،من فقط بسیار از شما تشکر می کنم ،با وجود آنکه شما مرا نمی شناسید،به من کیک دادید،من با مادرم دعوا کردم ،اما مادرم،من را بیرون رانده و به من گفت :دیگر به خانه بازنگرد،پیرزن با شنیدن سخنان دختر،گفت:عزیزم،چطور می توانی ،این گونه ،فکر کنی؟فکر بکنی،من فقط یک کیک،به تو دادم ،اما تو بسیار از من تشکر کردی،اما،مادرت سالها است که برای تو غذا درست کرده است ،چرا از او تشکر نمی کنی و چرا با او دعوا می کنی؟دختر مدتی سکوت کرد ،سپس با عجله کیک را خورد و به سمت خانه دوید،هنگامی که به خانه رسید،دید که مادر،در مقابل در،انتظار می کشد،مادر با دیدن دختر،بی درنگ خنده ای کرد و به دختر گفت:عزیزم،عجله کن،غذا درست کرده ام ،اگر دیر کنی،غذا سرد خواهد شد،در این موقع ،اشک های دختر ،بار دیگر جاری شد،آری دوستان،بعضی اوقات ،ما از نیکی و مهربانی دیگران تشکر می کنیم ،اما مهربانی ،اعضای خانواده امان را نادیده می گیریم 

پی نوشت ۱:حضرت رسول ص فرمودند : هر وقت دلتون گرفت به یاد آیه ی بسیار زیبای ،(انا لله و انا الیه راجعون)یعنی ما همه از خداییم و به سوی خدا بازمی گردیم،بیفتین تا دلتون به آرامش عمیقی برسه 

پی نوشت ۲:

فرارسیدن سالروز ولادت ،حضرت زینب کبری س و روز پرستار رو  به تک تک کسانی که ادامه دهنده ی راه حضرت زینب کبری س در سراسر جهان هستند و  به تمام پرستاران مهربان و شجاع و ایثارگر و صبور و دلسوز در سراسر جهان و به تمام کسانی که به نوعی تیمارگر روح و روان و جسم بیماران در سراسر جهان هستند،بسیار زیاد شادباش و تهنیت باد ،به فرموده ی دکتر علی شریعتی بسیار بزرگوار:آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کاری زینبی بکنند و تمام پرستاران و تمام کسانی که به نوعی، وظیفه ی مراقبت از بیمار رو به عهده گرفته اند،در درجه ی اول باید توجه کنند که از روح و روان بیمار پرستاری بکنند  و باید حسابی به بیماران روحیه و امید و انگیزه بدهند و در درجه ی بعدی ،پرستار جسم بیماران باشند،چون یک روحیه ی خوب و عالی می تواند ، سخت ترین بیماری های جسمی رو هم شکست بدهد و  مخصوصا پرستارهایی که در بیمارستان های روانپزشکی و در آسایشگاه جانبازان کار می کنند، به ویژه پرستارانی که با جانبازان موجی و اعصاب و روان و بیماران روحی صعب العلاج کار دارند و تمام کسانی که وظیفه ی مراقبت از این بیماران رو به عهده دارند ،باید حسابی و دو برابر، به این بیماران روحیه و امید و انگیزه بدهند و باید حسابی در رابطه با این بیماران صبر و حوصله و دلسوزی و مهربانی و گذشتشون رو بالاتر ببرند و  کلی انرژی مثبت و لبخند و مهربانی رو نثار این عزیزان بکنند و کمکشان کنند که این عزیزان بتوانند به زندگی عادی و سالم و پویا برگردند و دوباره به دل اجتماع بازگردند و همه ی این کارها رو برای رضای خدا و خالصانه انجام بدهند،مریضان معنوی هم بسیار زیاد،به پرستاری و محبت و انرژی مثبت و لبخند و عشق نیاز دارند ،چون در تاریکی و گمراهی و سرگردانی محض ،به سر می برند و باید از ظلمات به سمت نور خدای مهربون برگردند تا حالشان عالی شود،الهی که همه ی مریضان معنوی و روحی و جسمی به وسیله ی قرآن که شفای همه ی دردهاست ، حالشون خوب خوب بشه و همیشه در آغوش پر از مهر و گرما و عشق و محبت و صفا و صمیمیت  خدای مهربان باشند و تمام پرستاران و کسانی که وظیفه ی مراقبت از بیمار رو به عهده دارند ، به این نکته توجه کنند که بعضی از مریض ها به خاطر دردهای زیادی که دارند و یا به علت سن بالایی که دارند و یا آستانه ی تحمل دردشان بسیار پایین است و خصوصا بیماران روحی صعب العلاج و جانبازان موجی ،کم تحمل و کج خلق می شوند،لذا در برخورد با این مریضها باید صبر و تحمل و دلسوزی و مهربانی بیشتری از خود نشان بدهند و تمام این موارد را فقط خالصانه برای رضای خدای مهربان انجام بدهند ،گرچه کار، خیلی خیلی سختی هست اما چون خدا می بیند و کار خالصانه برای رضای خداست در عین سختی ،بسیار شیرین و لذت بخش هست و برای تمام این عزیزان از درگاه خدای مهربون سلامتی ،صبر و حوصله و انرژی و توانی مضاعف را خواستارم و برای درک بهتر این بیماران ، خودمون رو جایشان بگذاریم و یاد دوران بیماری خودمان بیفتیم ، که چه انتظاراتی از پرستار خود داشتیم و همیشه به فرموده ی مولا علی ع ، آنچه را که برای خود می پسندی،برای دیگران بپسند و آنچه را که برای خود نمی پسندی،برای دیگران نپسند

برحمتک یا ارحم الراحمین 

آمین یا رب العالمین 

به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمد ص:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پی نوشت ۳:

چقدر دلم می خواست که ،به جای سرهنگ تورج اردلان بودم که هم در اغتشاشات به شهادت رسید و هم اعضای بدنش به یازده بیمار نیازمند اهدا شد، این یعنی زندگی و مرگ مفید و زندگی بخش داشتن ، الهی که خدای مهربون به حق زینب کبری س و تلاش مضاعف خودمون ،زندگی و مرگمون رو مفید و زندگی بخش قرار بده 

برحمتک یا ارحم الراحمین 

آمین یا رب العالمین 

به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمد ص:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

برای شادی و آرامش روح همه ی شهدا و تمام رفتگان در سراسرجهان یک صلوات محمدی پسند و از ته قلب بفرستید :

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل