معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

آیت الله ای که در حال بیهوشی پروفسور بالون را مسلمان کرد

سلام به روی ماه خدای عزیز دلم 

سلام به روی ماه امام حسین ع و خاندان پاک و مطهرش 

سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع 

تمام  اعمال انسان در لبه پرتگاه ریا قرار دارد ، جه بسا کار نیک که از خطر ریا دور نمانده و حبط شده است ،پس جه زیباست انسان با سلاح اخلاص از نابودی اعمال خویش حفاظت کند 

مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی ره دچار بیماری معده شده بودند ، پروفسور برلون رو برای جراحی ایشون آورده بودند ، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته  زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند ، به مترجم دستور دادند ، تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش تر جمه کند ، مرحوم آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه  ثمالی  را قرائت می کردند ، پس از این مسأله پروفسور برلون گفت : شهادتین را به من بیاموزید ، از این لحظه می خواهم مسلمان بشوم ، وپیرو مکتب این روحانی باشم ،دلیل این کار را پرسیدند : پروفسور برلون گفت : تنها زمانی که انسان شاکله ی  وجودی خود را بدون اینکه بتواند برای دیگران نقش بازی کند ، نشان دهد ، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است ومن دیدم این آقا ، تمام وجودش محو خدا بود ، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم ، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند ، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت ، نزد کدام مکتب است ، و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند ، به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی  مسلمان شده ، در خواجه ربیع ، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده اند قرار دارد 

اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

نظرات 3 + ارسال نظر
طیبه سه‌شنبه 25 آذر 1399 ساعت 19:40 http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام مریم جان
بله کاملا درست است
موقع به هوش آمدن انسان حقیقی ترین و صادقانه ترین کلماتی که همیشه ذهنش به ان مشغول و معتقد است را بر زبان می آورد

سلام طیبه جون جونی عزیزم
بله دقیقا همینطور هست گلم

مرضیه سه‌شنبه 25 آذر 1399 ساعت 10:38 http://because-ramshm.blogfa.com/


عالی

معلم دوشنبه 24 آذر 1399 ساعت 16:22 http://www.shirinbeyan.mihanblog.com

آیت الله میلانی :

روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم. از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟

پاسخ داد پدر و مادر پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم. یک شب جمعه که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم.

وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار گریه می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای. اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟

هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم. تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود. وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد ان شاء الله هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند.

⇦ و این شد که من هر بار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم. همه‌ی این‌ها از یک دعای مادر است...

جان ناقابلم به فدای مادر و دعاهای نابش
برای سلامتی مادران در قید حیات و امرزش مادران خفته در خاک :
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد