معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

روش تربیتی مادر حاج قاسم سلیمانی ره

سلام به روی ماه، خدای بی نهایت زیبارو و عزیزدلم و بخشنده و مهربان

سلام به روی ماه،تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون

سلام به روی ماه،قرآن کریم بسیار نورانی و عزیز و حال خوب کن و عشق و هدایتگر

سلام به روی ماه،ماه بسیار خوب و عزیز جمادی الثانی

سلام به روی ماه،تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع بسیار عشق و عزیز و شجاع و ایثارگر و صبور و دلسوز و مهربان و تمام اولاد و خاندان بسیار پاک و عزیز و شریفشان

سلام به روی ماه،تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان بسیار پاکدامن و باتقوا و شجاع و ایثارگر و صبور و عشق و عزیز و دلسوز و مهربان تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع و تمام شهدا و جانبازان و آزادگان و صالحین و صدیقین و ایثارگران

سلام به روی ماه،تمام اصحاب بسیار باوفا و عشق و عزیز و ناب و درجه یک و نمونه و صبور و دلسوز و مهربان و شجاع و ایثارگر امام حسین ع

سلام به روی ماه،تمام ارواح بسیار پاک و عزیز تمام شهدا و ایثارگران و صالحین و صدیقین 

سلام به روی ماه، تمام صالحین و صدیقین و ایثارگران در قید حیات

سلام به روی ماه،تمام جانبازان و آزادگان بسیار شجاع و ایثارگر

روش تربیتی مادر حاج قاسم سلیمانی ره:

حاج قاسم سلیمانی ره تعریف می کردند:

مدتی بعد از تولدم،در زمستان سردی ،دچار مریضی سرخچه می شوم که پدر و مادرم ، امیدی به شفای من نداشتند، در سرمای زمستان،مادرم در حالی که برف تا بالای زانو آمده بود ، مرا به پشت خود می بندد و به سمت رابر، جهت معاینه ی دکتر می برد،علاقه ی متقابل من به مادرم و شاید هم ، علاقه ی متقابل او به من،موجب می شود که من به جای دو سال،سه سال شیر بخورم،روزهای جدایی من از سینه ی پر از مهر و محبت مادرم،روزهای سختی بود،کم کم عادت کردم و سالها طول کشید تا در سینه ی مادرم،دیگر شیری نباشد،آرام آرام از بغل مادر به چادر بسته شده و به پشت او منتقل شدم،بعضی وقتها از صبح تا ظهر یکسره،روی پشت او ، داخل چادر بسته شده قرار گرفته بودم ‌و او در تمام این مدت در حال کار کردن بود،یا درو می کرد و یا بافه جمع می کرد و یا خانه را رفت و روب می کرد و یا گله را شیر می دوشید،غذا و نان می پخت و من در پشت او چه آرامشی داشتم،همان جا می خوابیدم،به نظرم، مادرم هم از حرارت من، آرامش می گرفت،زمانی که به راه افتادم ،مادرم کارش بیشتر شد،با پای برهنه و یا با دمپایی پلاستیکی به دنبال مادرم به راه می افتادم،مثل جوجه اردکی به دنبال او به راه می افتادم،همین نعمت آغوش ،که در نسل های امروزی،از طرف روانشناسان بسیار توصیه می شود که مادر از فرزندش دریغ نکند ،چه دریای بی کرانی را به جسم نحیف، حاج قاسم چند ساله متصل می کرده است و او را از محبت مادری سرشار،اغنای کودک از حضور مادر،یکی از اصول توصیه شده ی روانشناسان امروزی است،یکی از خوراکی هایی که مادر ایشان به فرزندانشان می داد،شلغم پخته ی خشک شده بود و حتی در جاهایی که حاج قاسم از مادر دور بوده است ، با خوردن این خوراکی از مادر یاد می کند،انگار محبت مادر در یک خوردنی به ظاهر بی مزه ی خشک شده،چنان شیرین و دلچسب مزه می کند که بهترین شیرین ها و غذاها زیر دندان، این مزه را ندارند،چقدر از مادران‌ در‌ این روزها،برای غذای جسم و روح فرزندانشان،در خانه با دست و دل خود،محبت را به درون تنقلات می ریزند‌ و به فرزندانشان هدیه می دهند؟ودر آن روزها،حمامی نبود،پس مادرم برای استحمام ما،قابلمه ی بزرگ مسی را پر از آب و روی آتش، حسابی داغ می کرد،بعد با آب جو،سرد و گرم می کرد و جان و سرمان را با آب و صابون رخت شویی و برخی وقت ها هم با اشلون،نوعی گیاه، تمیزکننده می شست،کلا، دو دست لباس بیشتر نداشتیم،مادر لباس ها را چون کک و شپش زیاد بود،در آب جوش به شدت می جوشاند،بعد لب جوی می شست و خشک می کرد،مادری که‌ چنین ظرافت سلامت جسم کودک را مهم می داند تا حدودی که سختی های مذکور را به جان می خرد،ببینید برای سلامت روح فرزندش چه می کند،خانواده ی شهیدسلیمانی ره،وضعیت مالی مناسب نداشتند اما با مدیریت مادر شهید سلیمانی ره،تمام این سختی ها برای فرزندان به شیرینی تبدیل شده بود،تمام زمستان تا ماه دوم بهار،چشم ما به جوال گندم ها بود که یکی پس از دیگری تمام می شدند و مادرم به شدت مراقب بود که دچار مشکل نشویم و لذا برای برکت گندم ها،بعضی وقتها مقداری نخودسبز را وارد ،گندم ها می کرد،هفته ای یکی دوبار هم لابه لای آنها،نان سیلک می پخت و سالی یکی دوبار بیشتر برنج نمی خوردیم،شهید سلیمانی ره در سن چهارده سالگی برای اولین بار با خورشت سبزی مواجهه می شود و این یعنی مادری با آن همه هنر،برای فرزندانش رفاه کامل را نمی خواسته و حتی یک وعده هم نمی شد که،شکم سیر غذا بخورند،فرزندان این زن طوری تربیت شده اند که دنیا را با شکم سیری نبینند،لزوما همه نوع غذایی که در جامعه رواج داشته را نمی خوردند و هیچگاه از زبان مادرش نشنیده که فرزندم اگر،این را نخورد، به دلش می ماند

پی نوشت ۱:

کتاب از چیزی نمی ترسیم ،که با قلم و دست خط شهید سلیمانی ره نوشته شده است و بعد از شهادتشان به چاپ رسیده است را تهیه کنید و بخوانید،خالی از لطف نیست، فرارسیدن سالروز شهادت فرزندان صالح حضرت مادرس ، حاج قاسم سلیمانی ره  که سردار دل‌ها است و محافظانش و ابو مهدی المهندس ره که دوست بهشتی و همرزم و همسنگر و همراه، سردار دل‌ها بود و محافظانش بر تمام ادامه دهندگان راه بسیار زیبای این عزیزان در سراسر جهان بسیار زیاد تسلیت باد و الهی که  همه ی ما و تمام مردم جهان ،راه این عزیزان و تمام شهدا را با تمام قدرت ادامه بدهیم و نگذاریم که خون این دو عزیز و سایر شهدا پایمال بشه 

به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمد ص:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

برحمتک یا ارحم الراحمین

آمین یا رب العالمین

صلواتی برای شادی و آرامش روح حاج قاسم سلیمانی ره و محافظانش و ابو مهدی المهندس ره و محافظانش و سایر شهدا:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

پی نوشت ۲:

سه توصیه ی بسیار ارزشمند، شهید سلیمانی ره به جوانان :

۱-تمام کسانی که به کمالاتی رسیدند،خصوصا کمالات معنوی،که خود منشاء و پایه ی دنیوی هم می تواند، داشته باشد ،منشاء همه ی اینها سحر است ،سحر را دریابید و نماز شب در سن جوانی، تأثیر بسیار شگرفی دارد و اگر چندین بار آن را با رغبت تجربه کردید،لذت آن موجب می شود که به آن تمسک یابی

۲-زیربنای تمام بدی ها و پلیدی ها دروغ است 

۳-احترام و خضوع در مقابل بزرگترها، خصوصا پدر و مادر،به خودت عادت بده ، بدون شرم دست پدر و مادر را ببوسی ،هم آنها را شاد می کنی و هم اثر وضعی، بر خودت دارد

یا لطیف

ارحم عبدک الضعیف الذلیل

نظرات 1 + ارسال نظر
. سه‌شنبه 13 دی 1401 ساعت 12:31

درود بر شما .... این داستانی که نوشتی در حقیقت واقعیت تمام مردم روستانشین اون دوران بوده مختص خانواده آقای سلیمانی تنها نبوده .... پدرم از پدرش نقل میکنه میگه اونوقتها کشت گندم کم بود چون این وسایل کشاورزی امروزی که نبود ، کشاورزها با گاو شخم میزدن و همین باعث میشد که زمین کمتری زیر کشت بره .... خانواده هایی بودن که خیلی بیشتر از خانواده سلیمانی در مضیقه بودن و حتی بعضی روزها اصلا نانی گیرشون نمیومده اما چون مردم ، مثل امروز نامرد نبودن ، بهمدیگه کمک میکردن .... عذر میخوام این رو میگم اما یه ذره انصاف بدار ، مگه ایران باین بزرگی فقط آقای سلیمانی رو داشته؟ سردارهای شجاع دیگری هم داریم که سلیمانی به گرد پاشون هم نمیرسه .... سردارهای رشیدی که مردانه جلوی ارتش مکانیزه عراق ایستادگی کردن و بعد از جنگ هم در کنار مردم بودن و به مردم کمک کردن .... لااقل از اونها هم بنویس .... همه نوشته هات رو میخونم اما فقط از آقای سلیمانی نوشتی و فلان آخوند ، انصاف چیز خوبی هس از بقیه هم بنویس ، بنویس در عملیات فتح المبین تانکهای بعثی کافر بدنبال رزمنده هامون میرفتن و موش و گربه بازی میکردن بچه ها که خسته میشدن و میوفتادن زمین ، با تانک از روی اونها رد میشدن .... بعد یه خاطره میام اینجا واست مینویسم

سلام به شما
خوش آمدید
بله دقیقا،اکثر خانواده های روستایی در آن زمان زندگی های بسیار سختی داشتند ولی در اون دوران مردم به شدت هوای همدیگر را داشتند و با هم همراه و همدل می شدند در دوران سختی ها و با این همراهی ها و همدلی ها ، بر مشکلات و سختی ها غلبه می کردند
اگه تمام وبلاگ را خوانده باشید، می بینید که من‌ از افراد مختلفی که زندگی‌هاشون ، نکته های مثبتی برای بهتر زندگی کردن ما داشت ، نوشتم و چون در ایام شهادت سردار دل‌ها بودیم ، فقط دو پست درباره ی ایشون گذاشتم و دراین پست درباره ی نقش مادر و زن صحبت کردم که چگونه و با چه روش های تربیتی ،شیر زنانی و شیرمردانی همچون‌سردار دل‌ها و امثال او را پرورش می دهند و این ، دقیقا مصداق ،فرموده ی امام خمینی ره هست که گفتند:مردان از دامن زنان به معراج می روند
واز این به بعد سعی می کنم ،بیشتر درباره ی تمام افرادی که به ما درس زندگی می دهند و گمنام تر هستند و از تمام شیرمردان و رزمندگان بسیار عزیز و دلیر و ایثارگرکه شما نام بردید و از تمام سرداران بسیار شجاع و همچنین تمام شیرزنان پست بگذارم
یک دنیا سپاس از نظربسیار ارزشمندتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد