خاله بانو، تجسم فداکاری و امید، زنی که سواد ندارد اما مهندسی زندگی را خوب بلد است و پیشاپیش وفات حضرت خدیجه س تسلیت باد

سلام به روی ماه، خدای بی نهایت زیبارو و عزیزدلم و بخشنده و مهربان

سلام به روی ماه،تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون

سلام به روی ماه،ماه بسیار معنوی و حال خوب کن و دوست داشتنی و عشق و زیبا و سبز و نورانی رمضان

سلام به روی ماه ، بانوی بسیار عشق و فداکار و ایثارگر و شجاع و با ایمان، بانو حضرت خدیجه ی کبری س ، مادر بسیار مهربان و دلسوز بانو حضرت زهرای مرضیه س و حامی و پشتیبان و شریک سختی های  زندگی همسرش ،حضرت رسول نور و مهربانی ص 

سلام به روی ماه، تمام زنان  پشتیبان و حامی خانواده و همسر در تمام جهان 

سلام به روی ماه، تمام حامیان دین اسلام در تمام جهان

سلام به روی ماه،تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان بسیار پاکدامن و باتقوا و ایثارگر و شجاع و مهربان و دلسوز تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع و تمام شهدا و آزادگان و جانبازان و صالحین و صدیقین

سلام به روی ماه، تمام پیامبران الهی بسیار هدایتگر و مهربان و دلسوز و شجاع و ایثارگر خدای مهربون

سلام به روی ماه،رسول نور و مهربانی ص

سلام به روی ماه،بانوی بسیار نازنین و دوست داشتنی بانو حضرت زهرای مرضیه س و شوهر بسیار پاک و عزیز و شریف و مهربانش مولا علی ع

سلام به روی ماه،ده دسته گل بسیار پاک و ناب و زیبا و عشق و دوست داشتنی و مطهر و معطر و عزیز محمدی،بانو حضرت زهرای مرضیه س و مولا علی ع

سلام به روی ماه،آخرین دسته گل بسیار پاک و ناب و زیبا و عشق و دوست داشتنی و مطهر و معطر و عزیز محمدی،بانو حضرت زهرای مرضیه س و مولا علی ع و خوشبوترین گل نرگس جهان

سلام به روی ماه،تمام اولاد بسیار پاک و عزیز و مطهر و شریف تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع 

سلام به روی ماه،تمام اصحاب بسیار پاک و باوفا و عشق و ناب و دلسوز و شجاع و غیور و ایثارگر امام حسین ع

سلام به روی ماه ، تمام خاندان بسیار پاک و عزیز و مطهر و شریف تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع

سلام به روی ماه، تمام ارواح بسیار پاک و مطهر تمام شهدا و صالحین و صدیقین

سلام به روی ماه، تمام جانبازان و آزادگان بسیار ایثارگر و عشق 

خاله بانو،تجسم فداکاری و امید،زنی که سواد ندارد اما مهندسی زندگی را خوب بلد است :

خاله بانو ، زنی است که چهارده سال قبل با پنج فرزندش، بدون شوهر از شیراز به روستای زادگاهش، باز می گردد و به خانواده اش اعلام می کند،که شوهرش به جرم قتل در زندان است،خبری که همه را شوکه کرده است و دهان به دهان می چرخد،و دیدها به آن ها و به ویژه فرزندانش کاملا تغییر می کند،و به قول خاله بانو، بچه هایی که همیشه ، محبوب دیگران بودند،به یکباره تبدیل به بچه های یک قاتل می شوند،و همه از آنها فاصله می گیرند،اما این زن ریزنقش و چشم رنگی کاری کرده است که ، حالا خیلی از مردم ، خواستار این هستند که فرزندانشان با فرزندان این زن در ارتباط باشند،و آن ها را الگوی خود قرار دهند، و این زن به علت کار کردن زیاد، خمیده شده است و وقتی می خواهد از پله ای بالا برود،کار برایش کمی سخت می شود ،اما تا به حال کسی نشنیده است که او ناله کند،و وقتی از او می پرسند که از خدا نپرسیدی که چرا من؟می خندد و در پاسخ می گوید:مگر در روزهای خوشی،به خدا گفتم چرا من؟که وقت درد بگویم ، چرا؟خاله بانو سواد ندارد، اما مهندسی زندگی را به خوبی می داند،و انسانیت را بلد بوده است ،و یک اقتصاددان کار بلد است،و در خانه ای زندگی می کند که یازده سال قبل عمویش،زمین آن را به او داده، تا برای فرزندانش سرپناهی علم کند،آن هم زمانی که  همه،حتی پدر و مادرش،او را به جرم ماندن در زندگی شوهرش، رها کرده و حاضر به دیدن او نبودند،اما خاله بانو ، آستین بالا می زند و با دست های خودش این خانه را می سازدو نمی گذارد ، بچه هایش ، آواره ی کوچه و خیابان شوند،و او می گوید: من دو تا دختر داشتم،و آن ها را به دنیا آورده بودم،و از مهر مادری که بگذریم ،حق نداشتم،وقتی که سختی است ،بچه هایی را که هیچ گناهی نداشتند،ولشان کنم،و پدر و مادرم گفتند که اگر با این مرد بمانی،حلالت نمی کنیم،اما می دانستم بالاخره روزی دوباره ، من را خواهند پذیرفت،و او روزهای زیادی را چون مردان، در زمین های کشاورزی کار کرده است ،و شب ها نان پخته تا هم خرج و مخارج زندگی و هم پول دیه ی خانواده ی مقتول را فراهم بکند،و تمام درددل هایش را،به زیارتگاه کوچک، سیدی والامقام،در قبرستان روستا می برده،و از خدا، طلب کمک می کرده تا قوی بماند،و بچه هایش پشتوانه ای داشته باشند،و می گوید:مردم زود تغییر می کنند،ازشان دلگیر نیستم ،اما آن  موقع ها با بچه هایم خوب برخورد نکردند،و من هم دو دخترم را به ،مدرسه ی شبانه روزی در یک شهر دورتر فرستادم،تا از زخم و زبان ها به دور باشند،و بتوانند با خیال راحت درس بخوانند،و مشکل برای همه است،و خدا را شکر کردم که مشکل من، مشکل کسی نبود،که توانش را نداشته باشد،و خدا می دانست که من،از پسش بر می آیم،و او به خاطر مردی ، جلوی خانواده اش ایستاده بود،که به او خیانت کرده بود،اما ، خاله بانو نه تنها او را بخشیده است ،بلکه برای نجاتش، سالها جنگیده است،وحتی بعد از برگشت شوهرش، از او حمایت هم کرده است،و دو پسر بزرگش،بعد از، دیپلم به سربازی رفته اند،و وارد بازار کار شدند و خداروشکر زندگی خوبی دارند،و دو دخترش نیز ازدواج کرده اند،و یکی از دخترها حقوق خوانده است ‌ و آن یکی دیگر از دخترها، حسابدار در یک شرکت خصوصی است ،و فرزند آخرش ،  نیز منتظر  نتایج کنکور است،و آخر هفته ها ، حیاط خانه ی خاله بانو،پر از صدای شادی و بازی ، ۶ نوه اش است ،و عصر فرا می رسد،و او بساط درست کردن خمیر و پختن نان را پهن می کندو تعریف می کند:مادر مقتول، توی دادگاه کتکم می زد،که تو آبروی هرچه زن است را بردی، شوهرت به تو و بچه هایت فکر نکرد،حالا تو راه افتادی که نجاتش بدهی که چه بشود؟و من پنج تا بچه داشتم،و بی پدری سخته و هرکسی اشتباه می کند،و شوهر من هم داشت، تاوان اشتباهاتش را می داد،و پشیمان بود،و وقتی خدا می گذرد،من چرا از او نمی گذشتم؟و او مرد بدی نبود، و ما سال های خوبی هم داشتیم،و انصاف نبود، پا روی آن همه خوبیش می گذاشتم ،و بوی نان تازه بلند می شود،و کم کم سرو کله ی مشتریهایش پیدا می شود،و مردم می آیند ومی نشینند و نانشان را می گیرند و از زندگی و حال و روزگارشان به خاله بانو می گویند،و خاله هم راهنماییشان می کند،و اینجا حتی ، دخترها و پسرهای جوان ، هم راز خود را به خاله می گویند،تا او حرف دلشان را به خانواده هایشان بگوید،زمین ها و باغ های اینجا ، دست های پینه بسته ی، مهربان او را می شناسند،زنی که مردش را از بالای دار پایین کشیده است،و برای شوهرش ، تکه زمینی را اجاره کرده است،و او حالا سبزی می کارد و سفره های مردم را معطر می کند،و شوهرش از زندان ، اعتیاد را با خود به یادگار آورده است، اما خاله به جای ناامیدی دارد ، کمک می کند تا شر افیون از سر زندگیش کم بشود،و امید از دست رفته ی  شوهرش را به او بازگرداند،و وجود خاله بانو می تواند، روحیه خودباوری ‌ و امید را در جامعه زنده نگه دارد ، و الگویی به نسل جوان ارائه دهد،‌تا راه پرپیچ و خم زندگی را با چراغ و راهنما پیش روند

پی نوشت: پیشاپیش فرارسیدن  ،سالگرد وفات بسیار جانسوز، همسر بسیار حمایتگر و عزیز و عشق و ایثارگر و شجاع و با ایمان ،حضرت رسول نور و مهربانی ص  و مادر بسیار مهربان و دلسوز بانو حضرت زهرای مرضیه س بر تمام  جهان بشریت و به ویژه بر تمام پیروان واقعی راه آن حضرت و برتمام زنان فداکار و پشتیبان و حمایت کننده ی همسر و خانواده  و بر تمام حامیان دین اسلام در سراسر جهان بسیار زیاد تسلیت بادو آن بانوی  بسیار عزیز سه ویژگی برتر داشت که موجب آن شده بود که رسول نور و مهربانی ص بسیار عاشقش شود، اول اینکه ، ایشان ثروت بسیار زیادی داشتند و همه را در راه اسلام هزینه کردندو تا جایی پیش رفتند که ، در هنگام دفن ، پارچه ی لازم برای تدفین را در اختیار نداشتند،و جانش را در شعب ابوطالب ع به پای  دین زیبای اسلام و پیامبر ص داد واین همه فداکاری و ایثار کم نظیر نه ، بلکه بی نظیر است ، و از مقام و منزلت و جایگاهی که در جامعه ی آن روز داشت ، دست کشید ،و شریک و حامی پیامبر ص در تمام سختی های زندگیش شد،وبه خاطر  حمایت های بی نظیرش از پیامبر ص و دین اسلام، دوستانش و زنان قریش طردش کردند،   واز اولین ایمان آورندگان به رسول نور و مهربانی ص بود و در شرایطی به پیامبر ص ایمان آورد که ، هیچ کسی در جزیرة العرب به غیر از حضرت علی ع به ایشان ایمان نداشت، و حضرت خدیجه س ، مادر ، پاره ی تن رسول خداص ، ام ابیها و برترین زنان دوجهان بود 

خدا جان عزیزدلمان به حق وجود نورانی حضرت خدیجه ی کبری س کمکمون کن  با یاری تو نازنین پروردگارمون و همت مضاعف خودمون ، همیشه در راه دینت قدم های محکم و مؤثر برداریم و در راه دین زیبایت همیشه ثابت قدم باشیم تا آخرین نفس هایمان 

به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمدص:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

برحمتک یا ارحم الراحمین 

آمین یا رب العالمین 

یا لطیف

ارحم عبدک الضعیف الذلیل