معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

زندگی نامه شهید مریم فرهانیان (این پست تقدیم می شود به تی تی نازنینم و سایر دوستداران شهدا )

سلام به روی ماه خدای بسیار عزیزدلم و مهربانم 

سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش 

سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع ‌

شهید مریم فرهانیان در آبادان ودر خانواده ی متوسط و مذهبی به دنیا آمد ، دوران کودکی را در محیط آرام خانه سپری کرد ، و سپس به مدرسه رفت ، پس از گذران دوران ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان شد  ، در آغاز جوانی با مطالعات فراوان و شرکت در مجالس بحث و سخنرانی ، به ماهیت پلید امپریالیسم جهانی و صهیونیسم پی برد وبه دنبال این شناخت ، براساس رسالتی که احساس می کرد ،به صفوف مبارزه علیه رژیم پهلوی پیوست ، با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمد و دوره های آموزشی را با موفقیت به پایان رساند ، با آغاز جنگ تحمیلی در شهر ، آبادان را ترک نکرد ، و دوشادوش برادران  رزمنده به دفاع از خاک کشورش پرداخت ، مریم در سن هفده سالگی در بیمارستان امام خمینی ره آبادان مشغول امدادگری شد و مدت سه سال به کار پرستاری از مجروحین جنگ در بیمارستان  های مختلف آبادان  ادامه داد ، او در تمام مدت عمر با بیداری و هوشیاری سیاسی و دینی زندگی کرد ، اما مهم ترین بعد شخصیتی که زیر بنای سایر ابعاد اوست ، بعد تهذیب نفس و خودسازی اوست ، خیلی به خواندن نماز اول وقت تقید داشت و بسیار اهل مطالعه بود و کم می خوابید و بیشتر به خودسازی می پرداخت ، نفرت از غیبت ، محبت خالصانه اش به دیگران ، هیچ چیز را برای خود نخواستن از شاخصه های اخلاقی او بود ، معتقد بود برخی سکوت ها و حرف های نابه جا ، گناهان کوچکی هستند که تکرار می کنیم ، و برایمان عادت می شود ، گناهان بزرگ را اگر انسان خیلی آلوده نشده باشد ، متوجه می شود  ، این گناهان کوچک هستند که متوجه نمی شود ، رمز موفقیت او عدم دلبستگی به دنیا بود ، او دنیا و رزق و برقش را نمی دید ، مریم روحی پویا داشت و سکون و یک جا ماندن را نمی توانست تحمل کند ، اگر می دید در جای دیگر می تواند خدمت کند ، خودرا به آنجا می رساند ، روزی یکی از دوستانش وارد خانه شد و مریم را روبه قبله در حالی که به پشت دست خود می کوبید ، دید و با تعجب پرسید : چه شده مریم ؟ مشکلی پیش آمده ؟ 

آن لحظه به او جوابی نداد ، اما مدتی بعد به دوستش گفت : من هرروز اعضای بدنم را مواخذه می کنم واز آن ها می پرسم که امروز برای خدا چه کاری انجام داده اید ؟

روزی در ایام فاطمیه به پهنای صورت اشک می ریخت و نام حضرت زهرا س را صدا میزد ، دوستش پرسید : چرا اینقدر اشک می ریزی ؟ مریم جواب داد : شما اگر مادرتان فوت کند ، چه کار می کنید ؟ شادی می کنید یا گریه ؟ 

مریم علی رغم فعالیتهای زیادی که داشت ،روزه می گرفت و تنها با نان و آب افطار می کرد، هیچ چیز اورا راضی نمی کرد ، وهمین  موجب شده بود که یک لحظه ارامش نداشته باشد ،او در زندگی به دنبال شناخت تکالیف دینی و شرعی خود بود ، وبا جدیت به وظایف خود عمل می کرد ، از عادات پسندیده اش این بود که در جمع های دوستانه با گریز به مسئله معاد این موضوع را برای دیگران هم یاد آور می شد ، گذشت و فداکاری ، مهربانی و ایثار و گذشتن از حق خود در زمانی که حق با اوست ،از جمله دیگر ویژگی های شخصیتی شهید مریم فرهانیان است ، واین شهید بزرگواردر  غروبی که طبق قولش به مادر شهیدی ، راهی گلستان شهدای آبادان بود ، مورد ترکش خمپاره  رژیم بعثی  قرار گرفت و به شهادت رسید 

ودر قسمتی از وصیت نامه اش گفته است :

سعی کنید خودرا بشناسید که اگر خودرا بشناسید ، خدارا شناخته اید ، هیچ وقت خدا را از یاد نبرید و سعی کنید که هرچه بهتر تزکیه نفس کنید ، در بین خطراتی که مارا تهدید می کنند ، هیچ خطری بالاتر از این نفس نیست که گاه انسان را به انحراف می کشاند و خود انسان متوجه نمی شود 

ودر بخشی دیگر از وصیت نامه خود گفته است :

شهید کسی است که به آخرین مرحله ی کمال خود رسیده است و راهش را با آگاهی و ایمان و خلوص می پیماید و همیشه پیروز جاوید است 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 


نظرات 4 + ارسال نظر
مامان نرگس دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 08:52 http://boghzepenhaneman.blogfa.com

سلام
خوشا به حال این شهیده
شهیدان جوری رفتار می کردند که اگر باهاشون برخورد داشته باشی حس میکنی که این آدم مال این دنیا نیست. این دنیا براشون خیلی کوچیکه و در اون آرامش ندارند.

سلام عزیزدلم
دقیقا همینطور هست نازنینم

یه بنده خدا یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 12:04 http://bande14.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
این پست رو به صورت کامل خوندم و از عمق لذت و حسرتی که در مقابل مقام شهدا در قلب کوچک بنده ایجاد شد نمتوانم کلمه ای بنویسم اما در مورد قلم شما و عزیزی که این پست را به ایشان تقدیم فرمودید حسی بسیار زیبا و خواستنی در درونم شکل میگیره . اینکه قلم کسی در مورد شهدا بچرخه اتفاقی نیست و قبلا ها دعوت نامه دریافت کرده از خود شهدا حتی اگر خودش هم نخواد بی دلیل نمیشه در مورد شهدا ، ائمه ، اسلام عزیز و خداوند مهربان قلم زد. نمیدونم به چه دلیل ناخودآگاه یاد جناب زهیر میفتم بار بر شتر نمی بست تا اطمینان نداشت فرزند زهرا دو منزل از او دورتر نشده باشه اما حتی خبر نداشت که قبلتر ها قلبش شکار نگاه فرزند فاطمه شده و تقلای هر چه بیشتر شکار بند کمند رو سفت تر میکنه. شما و هرکس دیگری که قلم بدست میشه برای شهدا حتی اگر خودشون هم آگاه نباشند قبلترها شکار شهدا شدند و روز به روز به شیهد شدن یا بیشتر شبیه شدن به شهدا حرکت خواهند کرد. دعا میکنم هر لحظه بیشتر و بیشتر گرفتار شهدا باشید و در آخر عضو پاکشون بشید. لطفا اگر مقدور بود برای بنده هم دعا بفرمایید
سلام علیکم

سلام برشما
شما خیلی به من روسیاه لطف دارید
پیام شما رو چند بار خوندم و هر بار که بیشتر خوندم ، بیشتر لذت بردم
الهی که خدای مهربون به حق فاطمه زهرا س بعد از عمری زندگی همراه با عاقبت بخیری شهادت در رکاب حضرت صاحب الزمان عج که از شهد شیرین تر هست رو نصیبتون بکنه
الهی امییییین
با تمام روسیاهیم دعاگوی شما هستم و همیشه محتاج دعاهای خیر بسیار زیبای شما هستم

طیبه تی تی شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 09:46 http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام مریم جانم
ممنونم از زحمتت
مریم جان اون زمان یک حس و حال دیگری مردم داشتند و از این مریم ها بین مردم پیدا می شد ، متاسفانه الان از این مریم ها خیلی کم پیدا می شود
الان مریم ها، زهراها، لیلاها و ...علی ها و امیرها و ...خیلی خودخواه شده اند، شاید آنقدر تناقض در زندگی مسئولین و شعارهایشان دیده اند که این مریم ها ،خیلی خیلی کم شده اند
هستند این جور مریم ها مثل خود نازنینت اما کم اند باور کن
بازهم ممنون که برای دل من و کنجکاوی من پست کامل تری گذاشتی
اجرت با خانوم فاطمه زهرا(س)
ممنون.خیلی خیلی ممنونم

سلام عزیزدلم ، سلام نازنینم
خواهش می کنم قربونت برم وظیفه بود
امان از دست مسئولین ، کاش همه ی مسئولین مولا علی ع رو الگو قرار می دادند و لی صدحیف که فقط به فکر منافع خودشون هستند
تو خیلی بهم لطف داری گلم ، ولی من خاک پای این شهید بزرگوار هم نمیشم و حالا حالاها باید روی خودم کار کنم
عزیز دلم الهی که خدای مهربون به حق خانوم فاطمه زهرا س بهت سلامتی کامل عطا کنه و به زودی زود رخت سبز و زیبای عافیت رو برتنت بکنه
الهی امییییین
خیلی مواظب خودت باش تی تی جونیم
دوست دارم یه عالمه
هرچی بگم بازم کمه

معلم جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 18:59 http://www.shirinbeyan.mihanblog.com

پیری فرزانه در کوهستان سفر مى‌کرد، سنگ گران‌قیمتى را در جوى آبى یافت.

روز بعد به گرسنه‌ای رسید کیسه‌اش را گشود تا در طعام با او شریک شود.

مرد گرسنه سنگ قیمتى را دید، از آن خوشش آمد و خواست که آن سنگ، از آنِ وی باشد.

مسافر پیر بى‌درنگ، سنگ را به او داد، مرد بسیار شادمان گشت و از این که شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پای نمی‌شناخت.

او مى دانست که جواهر، به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مى تواند راحت زندگى کند.

ولى چند روز بعد به دنبال پیر فرزانه می‌گشت، هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت: «بسیار اندیشیدم، من مى‌دانم این سنگ چقدر گرانبهاست، اما آن را به تو پس مى‌دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهی اگر مى‌توانى، آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به چون منی ببخشى!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد