معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

همدلی

سلام به روی ماه خدای عزیز دلم 

سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش 

سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع 

روزی پسری هشت ساله با پدرش به مغازه ی حیوانات خانگی رفت ، تا گنجشکی خریداری کند ، مغازه دار آن دو را به پشت مغازه اش برد که پنج گنجشک فسقلی در آن وول می خورند ، گنجشک ها شبیه به توپ‌های پشمی بودند تا گنجشک ، چند لحظه ای نگذشته بود که پسر متوجه شد ، یکی از گنجشکها در قفسی تک و تنها ایستاده است ،به همین خاطر پرسید : چرا آن گنجشک تک و تنهاست ، مغازه دار توضیح داد : آن گنجشک از بدو تولدناقص العضو به دنیا آمده و تا آخر عمر هم نخواهد توانست پرواز کند ، به همین خاطر در نظر داریم ، که برای همیشه به خواب ابدی فرو رود ، پسر در حالی که دست نوازش روی گنجشک می کشید : با حزن و اندوه گفت : منظورتان این است که اورا خواهید کشت ؟ مغازه دار گفت : باید قبول کنیم که این گنجشک تا آخر عمر هرگز قادر به پرواز و بازی با پسری مثل شما نخواهد شد ، پدرو پسر مدت کوتاهی باهم به گفت و گو پرداختند ، آخر سر پدر به مغازه  دار گفت که قصد خرید همان گنجشک را دارد ، مغازه دار پس از شنیدن نظر آنها گفت : با پولی که پرداخت می کنید ، می توانید یکی از این گنجشک های سالم را انتخاب کنید ، چرا آن را انتخاب می کنید ؟ پسر کوچولو با شنیدن این حرف خم شد  وبا دو دست لبه ی چپ شلوارش را گرفت و آن را بالا کشید ، پای چپش را که بدجوری پیچ خورده بود و چلاق بود ، و با بازوبند فلزی محکم نگه داشته شده بود ، به مغازه دار نشان داد و درحالی که به او نگاه می کرد ، به نرمی گفت : ببینید آقا ، من هم نمی توانم خوب بدوم ، این گنجشک هم به  کسی نیاز دارد که وضع و حالش  را درک کند 

تئودور روزولت می گوید :

مهم ترین عنصر کامیابی ، داشتن راه و رسم همدلی و همراهی با مردم است 

پی نوشت : 

این روزها به خاطر رضای خدا  ،وبدون  انتظار و چشم داشت ،هرکس که  مشکلی نداره و می تونه خون بده  ،  حتما بره و خون بده ، مریضهای کرونایی زیادی در تخت های  بیمارستان ،چشم انتظار  ،همین کیسه های خون هستند 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

نظرات 3 + ارسال نظر
معلم یکشنبه 25 آبان 1399 ساعت 14:36 http://www.shirinbeyan.mihanblog.com

اکنون درست در میانه ی پائیز ایستاده ایم ، روزی که نیاکانمان آن را "ایاثَرِم" یا روزِ آغازِ سرما نامیده اند . جشنِ "پاییزانه" می گرفتند و با هم "همازور" و متحد می شدند و به دعا و همدلی می نشستند .
داشتم فکر می کردم که این روزها چه دور مانده ایم از اصالت و هویتِ اجدادیِ مان ، از رسم و آیین هایِ زیبایی که هر کدام ، رنگِ ستایشِ نعمت هایِ بی بدیلِ خدا و تکریمِ طبیعت را داشته و بانیِ ارتقایِ صمیمیت و اخلاق در سرتاسرِ این سرزمین بوده.
داشتم فکر می کردم چه خوب می شد اگر در روزگارِ کهن بودیم.
زمانی که انسانیت ، همه گیرتر از بی انصافی بود ،
زمانی که اجدادمان در نیکی و مهرورزی و شادکردنِ دلهایِ هم ، پیش قدم بودند.
زمانی که خندیدن ، احمقانه نبود.
و آغوشِ هیچ پدری ، بویِ شرمندگی نمی داد.

معلم یکشنبه 25 آبان 1399 ساعت 14:05 http://www.shirinbeyan.mihanblog.com

پنجره وا کن که نور آورده ام
عشق را از راه دور آورده ام
خوش عیار و زرفشان و زرنگار
آفتابِ خوشتراشِ تن بلور آورده ام
باز با لبخندِ زیبایت بفرمایی بگو
کتری ات را از قُل و قُل هایِ چشمه، آب کن
مملو از تُردِ ترانه
مملو از تُردِ طراوت
مملو از موسیقیِ باران و شعرِ ناب کن
مهر ورزی آنقدرها سخت نیست
راه و رسمِ همدلی و همزبانی، ساده است
هیمه هایِ مانده یِ شب در اُجاق، آماده است
رخوتِ خابِ کرخت آلودِ را آتش بزن
تا برقصد شعله با شور و نوایِ زندگی
تا بپیچد عطرِ چایِ زندگی
تا بهارینه شود حال و هوایِ زندگی
نانِ گرمِ کنجد آرایِ کره مالِ دهات
گردو و انجیر کوهی و عسل
لقمه لقمه با غزل
سفره یِ صبحانه ات را باز کن
رو به مهمانِ عزیزت آفتاب
باز با "صبحت بخیر"
روزِ شادِ دیگری آغاز کن...

سید.ق.م شنبه 24 آبان 1399 ساعت 23:04

سلام مهربان خواهرم
خوبی خواهرجان؟
ممنون بابت پیامها و دعاها و مهربونیهای بی اندازه و همیشگیت
خدا به دل تو و خونوادت مخصوصا مادرجان آرامش بزرگ عطا کنه الهی آمین

سلام داداش مهربونترم
خوبم شکر خدای مهربون
خواهش می کنم برادر جان وظیفه هست
خیلی ممنونم از دعای بسیار زیبات الهی که خدا به خودت و مادر جون عزیزم وسایر عزیزانت آرامشی بزرگ و بی انتها و تمام نشدنی از جنس خود مهربونش عطا کنه الهی امین
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد