معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

جنگجوی کوچک خدا

سلام به روی ماه خدای عزیز دلم

سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش 

سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع

جنگجوی کوچک خدا :

حتی اگر بسیار نحفیف و ناتوانی ، باز هم می توانی درهای بهشت را باز کنی ، حتی اگر بی نهایت کوچک و ناچیزی ، باز هم می توانی به ملکوت آسمان برسی ، حتی اگر یک روز فرصت داشته باشی ، باز هم می توانی کاری بزرگ کنی ، آنقدر بزرگ که هرگز کسی فراموشش نکند ، اینها را پشه ای می گفت ، که روی برگی سبز بر بلندترین شاخه درختی در بهشت نشسته بود ، پشه می گفت : آدم‌ها فکر می کنند ، تنها آنها می توانند به بهشت بیایند ، اما اشتباه می کنند و نمی دانند که مورچه ها هم می توانند به بهشت بیایند ، نهنگ های غول پیکر و کلاغ های سیاه ، گوسفندها و گرگ ها هم همینطور ، یک عصای  قدیمی ، یک چاقوی زنگ زده ، یک قالیچه نخ نما هم می تواند به بهشت بیاید ، به شرط آنکه کاری کند ، به شرط آنکه خدا را در چیزی یاری کند، پشه ها زود به دنیا می آیند و زود می میرند ، مهلت بودنشان خیلی کم است ، من ولی دلم می خواست در همین مهلت کوتاه ، با همین بال های نازک و کوچک تا جاودانگی پر بزنم ، این محال بود و من به محال ایمان داشتم ،سه روز از زندگی ام گذشته بود و من کاری نکرده بودم  ،  دلم نمی خواست مثل بقیه پشه ها باشم و دور آدم ها بچرخم و آواز بخوانم  واز کلافگی شان لذت ببرم ، دلم نمی خواست شب ها شبیخون بزنم و خواب را از چشم ها بگیرم ، هرگز کسی را نیش نزدم و هرگز خونی را نخوردم و هرگز ....، دلم می خواست کاری کنم ، به کسی کمکی کنم ، جهان را بهتر کنم ، اما همه به من می خندیدند ، بادهای تند ونیز به من می خندیدند ، تنها خدا بود که من نمی خندید ، ومن دعا می کردم و تنها او را صدا می کردم 

تا آن روز که خدا جوابم را داد وگفت : درود بر تو پشه ی پرهیزگارم ، می خواهی کاری کنی ، باشد، بیا و به پیامبری که نامش ابراهیم ع است ، کمک کن ، گفتم : خدایا ، کاش می توانستم کمکش کنم ، ولی ببین چقدر کوچکم ، زوری ندارم ،  اما ،.... اما چقدر دلم می خواست می توانستم روزی روی آستین پیامبر بنشینم ، خدا گفت : تو می توانی کمکش کنی ، تو سلحشور ظریف ملکوتی ، تو جنگجوی کوچک منی ، واز آن وقت خدا از نمرود برایم گفت ،و نشانی قصرش را به من داد ، من به آنجا رفتم و کوچکتر از آن بودم که نگهبانان ، مانع رفتنم بشوند ، ضعیفتر از آن بودم که سربازان به رویم شمشیر بکشند ، و ناچیزتر از آنکه هیچ جاسوسی ، آمدنم  را گزارش کند ، وآدم ها هرگز گمان نمی کنند که پشه ای ، بتواند مامور خدا باشد ، و دستیار پیامبر باشد ، نمرود را دیدم ، بیخیال بود و سرگرم ، چنان تیز بر او تاختم و چنان تند بر سوراخ بینی اش وارد شدم که فرصت نکرد ، حتی دستش  را بجنباند ، سه روز و سه شب یک نفس در آن حفره تاریک جنگیدم ، با همه تاب و توانم ، برای خدا و پیامبری که ندیده بودمش ،ومی شنیدم که نمرود نعره می زد و کمک می خواست ، ومی شنیدم که بیرون همهمه و غوغا بود ، ومی دانستم که هیچکس نمی تواند به او کمک کند ، وآن زمان که آرام گرفتم ، نه بالی داشتم ، ونه تنی ونه نیشی ، ونمرود ساعت ها بود که از پای درآمده بود ، من مرده بودم و دیدم که فرشته ای برای بردنم آمد ، فرشته مرا در دست های لطیفش گذاشت و گفت : تورا به بهشت می بریم ،ای پشه ی پارسا ، تو جنگجوی کوچک خدا بودی ، تو سلحشور ظریف ملکوت بودی ،وحالا قرن هاست که من در بهشتم ،وپاداشم این است که هر وقت بخواهم ، می توانم بر آستین پیامبر خدا بنشینم 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

نظرات 5 + ارسال نظر
مرضیه جمعه 23 آبان 1399 ساعت 11:40 http://because-ramshm.blogfa.com/

خیلی قشنگ بود و خیلی اینروزها دلم میخواد هدفی رو دنبال کنم و دست دست میکنم! اما حالا میتونم منم بگم وقتی شرروع کنم و بشه تهش انشالله میگم: این محال بود و من به محال ایمان داشتم
.
.
سلام
مریم جون این داستان قشنگ ها رو از کجا میارید؟؟
اجرتون با خدا

سلام عزیزم
من اطمینان دارم با پشتکار و تلاشی که داری به همه ی اهداف زیبات می رسی به زودی زود ان شالله با توکل بر خدای مهربونمون ،راستش یه روز توی نت این داستان زیبا رو خوندم و لذت بردم و گفتم به اشتراک بگذارم تا همگی باهم لذت ببریم
قربونت برم خدا یارو یاور و پشتیبانت در همه ی مراحل زندگیت باشه عزیزمهربونم

معلم پنج‌شنبه 22 آبان 1399 ساعت 20:03 http://www.shirinbeyan.mihanblog.com

خداوندی که ما داریم، خدایی دست ودلباز است
خداوندی که اهلِ شعر وشور وساز وآواز است

خلاف گفته های شیخِ بد ذات و دغل پیشه
خدا میبخشد آری هرگناهی را، خدا ناز است

به آغوشم بکش امشب، خیانت کن به آیینت
نترس از کیفرش، درهای توبه تاابد باز است

محوّل کن به لبهامان، کلامِ عشق را گفتن
که سرّی اینچنین را بوسه تنها راهِ ابراز است

نه اینکه جز تو درعالم، کسی زیبا نباشد؛ نه
ولی زیبایی تو، خارج از تشبیه و ایجاز است

معلم پنج‌شنبه 22 آبان 1399 ساعت 18:00 http://www.shirinbeyan.mihanblog.com

خدا بدیامونو به رومون نمیاره ...
خدا یه آلبوم داره پر از عکسای آدمای مهربون.
هر جا خوب بودیم  ، باهامون سلفی هم گرفته.
هر جا هم بد شدیم ،
یا نرم زوم کرده تا از کادر بریم بیرون .
یا دوربینشو آورده پایین گفته فکر کنم حافظه ام پر شده،
سر وقت یه خوبشو ازت می گیرم
اگه جایی هم از دستش در رفته عکسی ازمون گرفته که توش بد افتادیم
هر بار به هر بهونه پیچونده ما رو
یا گفته خداوکیلی همه عکسا پریده
یانه ،گفته هنوز نریختم تو کامپیوترم
بریزم چشم ! حتما برات می فرستم
خلاصه خدا تو آلبومش ، تو فولدراش ،
عکس بد از ما نگه نمی داره.
یا اگرم چیزی باشه
هیچ وقت به رومون نمیاره که خجالت بکشیم . .
این خودمونیم که باید به خودمون بیایم و بنده ی خوبی براش باشیم

قربون خدای مهربونمون بشم ، الهی که به معنای واقعی کلمه با تلاش مضاعف خودمون و توکل بر خود مهربونش در دسته ی عبد واقعی خدای بزرگ و مهربون و دلسوزمون قرار بگیریم الهی امین

سحربانو پنج‌شنبه 22 آبان 1399 ساعت 15:42 http://Saharnevesht.blogfa.com

چه زیبا....چه جالب

moradesvand57 پنج‌شنبه 22 آبان 1399 ساعت 13:57 http://دیار بختیاری

سلام وقتتون بخیر ممنون بابت این پست زیبا خدا همیشه نگهدارتون باشه

سلام برشما
ممنون از حضور سبز شما و الهی که همیشه در پناه خدا سلامت و عاقبت بخیر دوعالم باشید
الهی امین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد