سلام به روی ماه خدای عزیزدلم
سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش
سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود ، و زندگی را تماشا می کرد ، و رفتن و رد پای آن را ، و آدمها را می دید که به سنگ و ستون ، به در و دیوار دل می بندند ، جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خوردند و ستون ها فرو می ریزند ، و درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند ، او بارها و بارها تاجهای شکسته ، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود ، او همیشه آوازهایی دربا ره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد ، شاید پرده های دل ضخیم آدمها ،با این آواز کمی بلرزد ، روزی کبوتری از آن حوالی ردمی شد ، آواز جغد را که شنید ، گفت :
بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی ، آدمها آوازت را دوست ندارند ، غمگین شان می کنی ، دوستت ندارند ، می گویند بد یمنی و بد شگون و جز خبر بد ، چیزی نداری
قلب جغد پیکر شکست و دیگر آواز نخواند
سکوت او آسمان را افسرده کرد
آن وقت خدا به جغد گفت :
آوازه خوان کنگره های خاکی من ، پس چرا دیگر آواز نمی خوانی ؟
جغد گفت : خدایا ، آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند
خدا گفت :
آوازهای تو بوی دل کندن می دهند ، و آدمها عاشق دل بستن هستند
دل بستن به چیزهای کوچک و دروغ های بزرگ ........تو مرغ تماشا و اندیشه ای
وآن که می بیند و می اندیشد به هیچ چیز غیر از خدا دل نمی بندد
پس تو بخوان که آواز تو حقیقت فانی بودن این دنیاست و پذیرفتن حقیقت برای آدمها تلخه
یا لطیف
ارحم عبد ک الضعیف الذلیل
چه متن قشنگی بود
ممنونم ازتون
سلام عزیزم.
روز جمعه ت بخیر و شادی.
بله مطلب زیبای بود از عرفان نظر آهاری عزیز...
ممنونم ازت.
سلام عزیزم



همه ی ایامت بخیر و شادی و عاقبتت ختم بخیر بشه الهی امین
ممنونم از لطفت
سلام خواهر جانم
شد اینجا زودتر بگمش:
یه مطلب دیدم میخواستم بذارم تو وبم ولی قسمت
سردار سلیمانی یه جایی نقل میکردن:((برادری داشتیم به نام علی ماهانی خیلی آدم مقدسی بود. این آقای ماهانی یه زخمی در دستش و شبیه آن در پایش داشت و همیشه آن را مخفی می کرد که تظاهر به این زخم نکرده باشد (اینها خیلی حرف هست برادرا خیلی خودسازی میخواهد) آن وقت این فرد در والفجر ۳ در میدان مین ماند(رفت روی مین) آمدند تا به مجروحین آب بدهند اول رفتند به سمت علی ماهانی تا به او آب بدهند... نخورد! گفت به فلانی بدهید ... دادند و بازهم که برگشتند باز علی آقا آب نخورد و گفت به فلانی بدهید! همینجور به همه آب دادند و وقتی برگشتند به سمت علی، شهید شده بود.... آن وقت ما در موضوعات مادی و موضوعاتی که خیلی ارزشی ندارد چه رقابت هایی میکنیم... در موضوعاتی که حیات ما به آن بستگی ندارد و ناجی جان ما نیست... در چیزهایی که یه ذره ما را بالا میبرد ...از نظر رتبه یا درجه یا هر چیز دیگری... چه رقابت های می کنیم))
واقعا دلبستیمبه چی ؟ البته این حسهم از جانبخدا برای ما تعیینشده ولی روش استفاده و اینکه باعث فروش آخرت به دنیامونبشه یا نه باخودمونه
سلام نازنین خواهرم




خوش به سعادت شهید علی ماهانی و امثال این شهید بزرگوار
عزیزم ان شالله که همه باهم در راه رضای خدا حرکت کنیم تا سعادتمند دوعالم بشیم الهی امین و دست همدیگر رو در رسیدن به این راه بگیریم الهی امین
یه دنیا ممنونم که حکایت این شهیدعزیز رو گذاشتی چند بار با شوق خوندم و اشک شوق ریختم
ان شالله هممون مثل این شهید عاقبت بخیر بشیم الهی امین
ممنونم از ت نازنین خواهرم