معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

داستان تحول یک شهید از زبان خودش

سلام به روی ماه، خدای بی نهایت زیبارو و عزیزدلم و بخشنده و مهربانم 

سلام به روی ماه ،تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون

سلام به روی ماه ، ماه بسیار زیبا و عزیزو عشق وسبز جمادی الاول 

سلام به روی ماه ، تمام پدران و مادران بسیار پاکدامن و باتقوا و دلسوز و مهربان تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع 

سلام به روی ماه ، تمام پیامبران الهی بسیار هدایتگر ودلسوز و مهربان خدای مهربون

سلام به روی ماه، رسول نور و مهربانی ص 

سلام به روی ماه ، بانوی بسیار نازنین و دوست داشتنی حضرت زهرای مرضیه س و شوهر بسیار پاک و عزیز و شریفش مولا علی ع 

سلام به روی ماه ،ده دسته گل بسیار پاک و ناب و عزیزو زیبا و خوشبو و دوست داشتنی محمدی ، مولا علی ع و بانو حضرت زهرای مرضیه س 

سلام به روی ماه ، آخرین دسته گل بسیار پاک و ناب و عزیزوزیباوخوشبو ودوست داشتنی محمدی ، مولا علی ع و بانو حضرت زهرای مرضیه س وخوشبوترین گل نرگس جهان 

سلام به روی ماه ، تمام اولاد بسیار پاک و عزیزو شریف و مطهر تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع 

سلام به روی ماه ، اصحاب بسیار پاک و باوفا وشجاع و دلسوز وفداکار امام حسین ع 

سلام به روی ماه ، تمام خاندان بسیار پاک و عزیزو شریف و مطهر تمام پیامبران الهی و تمام معصومین ع 

سلام به روی ماه ، روح بسیار پاک و مطهر تمام شهدا و صالحین و صدیقین

داستان تحول یک شهید از زبان خودش : 

شهید احمد علی نیری تعریف می کند :

یه روز با رفقای محل  ، به دماوند رفته بودیم ، که در آنجا یکی از بزرگ ترها گفت : احمدآقا برو کتری رو آب کن وبیار ، ومنم راه افتادم ، وراه زیاد بود وکم کم صدای آب به گوشم رسید ، واز بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم ، تا چشمم به رودخانه افتاد ، یکدفعه سرم را انداختم پایین ، ‌وهمانجا نشستم وبدنم شروع به لرزیدن کرد ، و نمی دانستم چیکار کنم ، وهمان جا پشت درخت مخفی شدم،ومی توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام بدهم ، وپشت  آن درخت وکنار رودخانه ، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند ، وهمانجا خدا را صدا زدم و گفتم ، خدایا کمکم کن ، خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند ، که من به این دختران ،نگاه کنم ، وهیچ کس هم متوجه نمی شود ، اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم ، واز جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها ‌ومشغول درست کردن آتش شدم ، وخیلی  دود توی چشمم رفت ، واشکم جاری بود ویادم افتاد که حاج آقا حق شناس گفته بود ، که هرکس برای  خدا گریه کند ، خداوند خیلی اورا دوست خواهد داشت ، گفتم از این به بعد برای خدا گریه می کنم ، وحالم منقلب بود ، واز آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم ، ومناجات می کردم ، وخیلی باتوجه گفتم : یا الله ، یا الله ، وبه محض تکرار این عبارت ، صدایی را شنیدم که از همه طرف شنیده می شد ، وبه اطرافم نگاه کردم ، و صدا از همه ی سنگریزه ها ی بیابان و درخت‌ها وکوه می آمد ، وهمه می گفتند : سبوح القدوس ورب الملائکه والروح ، واز آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد ، ودرسال ۱۳۹۱، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا ، داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ، به دست آمد ، ودر آخرین صفحه ، نوشته شده بود که ، در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که ، مولای خوبان عالم ، حضرت مهدی عج را زیارت کردم 

پی نوشت 1:شهدا برای  عاقبت بخیری ما وتمام جهان بسیار زیاد دعاکنید،  که شما زندگان حقیقی هستید و نزد خدای مهربون روزی می خورید و ما مردگان حقیقی  هستیم 

پی نوشت 2:

فرارسیدن ایام  فاطمیه بر تمام جهان و به ویژه خدمت محضر شریف آقا امام زمان عج ،بسیار تسلیت باد ، بیاییم در این ایام  روح هایمان را برای نزدیک تر شدن به خدای مهربون ، گره بزنیم به روح بسیار مطهر و پاک حضرت زهرای مرضیه س و از وجود مقدس ایشون الگوبرداری کنیم تا به عظمت و مقام ایشون معرفت بالایی پیدا کنیم و عزاداریهامون همراه با شعور و معرفت باشه 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

نظرات 1 + ارسال نظر
هادی جمعه 26 آذر 1400 ساعت 18:13

سلام علیکم
داستان زیبا و تاثیرگذاری بود. متشکرم از نگاه امیدبخش شما.
آدم با دیدن وبلاگ شما نفسش تازه میشود.

سلام برشما
خیلی خوش آمدید به وبلاگم
ممنونم از نگاه تأثیر بخش شما
الهی که همیشه در پناه حق عاقبت بخیر باشید و دلتون همیشه به گرما ونور خدای مهربون و اهل بیت ع و پیامبران و شهدا و صالحین و صدیقین گرم و روشن و پرامید باشه
الهی آمین
به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمدص :
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد