معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

حکایتی عجیب از دنیا

سلام به روی ماه ،خدای بی نهایت زیبارو و بخشنده و مهربان و عزیزدلم‌

سلام به روی ماه ،تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون 

سلام به روی ماه ،ماه بسیار عزیزو زیبا و عشق ربیع الثانی 

سلام به روی ماه ، تمام مادران و پدران بسیار باتقوا و پاکدامن و مهربان و دلسوز تمام پیامبران الهی و چهارده معصوم ع 

سلام به روی ماه تمام پیامبران بسیار دلسوز و مهربان و هدایتگر خدای مهربون 

سلام به روی ماه ،رسول نور و مهربانی ص 

سلام به روی ماه ،بانوی بسیار نازنین و دوست داشتنی،  حضرت زهرای مرضیه س و شوهر بسیار عزیزو پاک و شریفش مولا علی  ع

سلام به روی ماه ، ده دسته گل بسیار پاک و ناب و زیباوخوشبو و دوست داشتنی  محمدی ،مولا علی ع و بانو حضرت زهرای مرضیه س

سلام به روی ماه ،آخرین دسته گل بسیار پاک و ناب و زیبا و خوشبو و دوست داشتنی محمدی ، مولا علی ع و بانو حضرت زهرای مرضیه س وخوشبوترین گل نرگس جهان 

سلام به رو ی ماه  تمام اولاد بسیار پاک و عزیز و شریف ومطهر تمام پیامبران الهی و چهارده معصوم س

سلام به روی ماه  تمام اصحاب بسیار پاک و باوفاوشجاع و دلسوز و فداکار امام حسین ع 

سلام به روی ماه تمام خاندان بسیار پاک و عزیز و شریف و مطهر تمام پیامبران الهی و چهارده معصوم ع 

حکایتی عجیب از دنیا :

از حضرت امام صادق ع روایت شده است که :

روزی حضرت داوود ع از منزل خود بیرون رفت ،وزبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبورمی خواند ،از حسن صوت او ،جمیع ‌‌‌وحوش وطیوروجبال وصخورحاضر می شدند و گوش می کردند ، واو همچنان می رفت تا به دامنه ی کوهی رسید ،که دربالای  آن کوه ،پیغمبری بود به نام  حزقیل ع که درآن جا به عبادت مشغول بود ،چون حزقیل ع  صدای مرغان ووحوش وحرکت کوه ها وسنگ هارامی دیدومی شنید ومی دانست که داوود نبی  ع است که زبور می خواند و به  همین خاطر به محض وارد شدن حضرت داوود ع به دامنه ی کوه ، حزقیل ع او را شناخت 

،حضرت داوود ع به حزقیل ع گفت :ای حزقیل ع ، اجازه می دهی که بیایم پیش تو ؟حزقیل ع گفت : نه ،حضرت داوود ع به گریه افتاد ،ازجانب خدا به حزقیل ع وحی رسید : به داوود ع اجازه  بده ،که به پیش تو بیاید، پس حزقیل  ع دست  حضرت داوود ع را گرفت و پیش خود کشید ،حضرت داوود ع از حزقیل ع پرسید :هرگز قصد خطئیه و گناهی کرده ای ؟حزقیل  ع گفت : نه ،حضرت داوود ع پرسید : آیا هرگز عجب کرده ای ؟حزقیل  ع گفت :نه ،حضرت داوود ع پرسید: آیا هرگز میل به دنیا و لذت های دنیایی داری ؟ حزقیل  ع گفت : نه ،حضرت داوود ع پرسید :چگونه این لذت را از خود سلب می کنی؟حزقیل ع گفت : داخل این غار می شوم که می بینی ،وبه آنچه در آنجاست نظر می کنم ، واین گونه این میل در من برطرف می شود ،حزقیل ع ، حضرت داوود ع را به داخل غار برد ،وحضرت داوود ع ، تختی را در آنجا دید که روی آن ،کله ی آدمی و پاره ای از استخوان های نرم شده و‌لوحی از فولاد بود  ،که روی آن نوشته شده بود که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کرده ام ،وهزار شهر بنا کردم ،واز چندین باکره ازاله ی بکارت کردم ،وآخر عمر من این است که می بینی ،که خاک فراش من است ،وسنگ بالش من ،وکرمها و مارها همسایه ی من هستند ،پس هرکس مرا زیارت کند ، نباید گول دنیا را بخورد و فریفته ی دنیا بشود 

یالطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 


نظرات 1 + ارسال نظر
یاس دوشنبه 1 آذر 1400 ساعت 19:36

سلام.
حالت خوبه؟ خونواده خوبن؟
منو ببخشید بابت تاخیر خیلی زیادم امیدوارم اوضاع راست و ریست بشه بتونم بیشتر بیام پیشتون.

سلام یاس جان
ممنون گلم ، ماهم همگی خوبیم شکر خدای مهربون ،امیدوارم شما و تمام عزیزانت هم در پناه خدای مهربون سالم و خوب و شاد و آرام و عاقبت بخیروروسفید و پیروز و سرافراز در دو عالم ، باشید
الهی امین
به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمد ص :
اللهم صلی علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
خواهش می کنم گلم ، هروقت تشریف بیارید قدمتون روی جفت تخم دو چشمانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد