معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

نوشته ای از ارما بومبک

سلام به روی ماه خدای بی نهایت مهربان و زیبارو و بخشنده و عزیز دلم 

سلام به روی ماه تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون 

سلام به روی ماه ،ماه بسیار زیبا و شاد و عزیز و عشق ربیع الاول

سلام به روی ماه تمام پدران و مادران بسیار باتقوا و مهربان و پاکدامن چهارده معصوم ع و تمام پیامبران الهی 

سلام به روی ماه تمام پیامبران بسیار دلسوز و هدایتگر و مهربان خدای عزیز و رحیم 

سلام به روی ماه رسول نور و مهربانی ص 

سلام به روی ماه بانوی بسیار نازنین و دوست داشتنی بانو حضرت زهرای مرضیه س و شوهر بسیار عزیز و شریفش مولا علی ع

سلام به روی ماه ده دسته گل بسیار ناب و پاک و زیبا و دوست داشتنی و خوشبو و عزیز محمدی ، بانو حضرت زهرای مرضیه س و مولا علی ع 

سلام به روی ماه آخرین دسته گل بسیار ناب و عزیز و پاک و زیبا و دوست داشتنی و خوشبوی محمدی ، بانو حضرت زهرای مرضیه س و مولا علی ع و خوشبوترین گل نرگس جهان

سلام به روی ماه تمام اولاد بسیار عزیز و شریف و مطهر وپاک چهارده معصوم ع و تمام پیامبران الهی 

سلام به روی ماه تمام اصحاب بسیار پاک و باوفا و شجاع و فداکار امام حسین ع 

سلام به روی ماه تمام خاندان بسیار پاک و مطهر و شریف و عزیز چهارده معصوم ع و پیامبران الهی 

نوشته ای از ارما بومبک : 

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم ، کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم ، دوستانم را برای صرف غذا به خانه ام دعوت می کردم ، حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود ، ویا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده بود ، در سالن پذیرایی ام  ذرت  بوداده می جویدم  ، واگر کسی می خواست آتش شومینه را روشن کند ، نگران کثیفی خانه ام نمی شدم ، پای صحبتهای پدربزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند ، ودر یک شب زیبای تابستانی ، پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم بهم نخورد ، شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند ، را روشن می کردم وبه نور زیبای آن ها خیره می شدم ، با فرزندانم بر روی چمن می نشستم ، بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم ، که بر روی لباسم نقش می بندد، با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم وقهقهه ی خنده سر می دادم ، وبا دیدن زندگی بیشتر می خندیدم ، وهروقت که احساس کسالت می کردم ، در رختخواب می ماندم وفکر نمی کردم از اینکه آن روز را کار نکردم ، دیگر دنیا به آخر رسیده است ، هرگز چیزی را نمی خریدم ، فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم  ویااینکه ضمانت آن بیشتر است ، به جای آنکه  بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم ، هر لحظه از این دوران را می بلعیدم‌، چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را دروجودم پرورش دهم و ‌معجزه ی خداوند را به نمایش بگذارم ، وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند ، هرگز به آنها نمی گفتم : بسه دیگه ، حالا بروید ، پیش  از غذا خوردن دست‌هایتان رابشورید، بلکه‌ به آنها می گفتم ، دوستتان دارم 

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 





نظرات 1 + ارسال نظر
پارادوکس شنبه 15 آبان 1400 ساعت 14:18 http://soghootazaad.blogfa.com

سلام
تصمیم دارم در وبلاگ سقوط آزاد کتاب خوانی بگذارم تمام توضیحات و در پست ثابت نوشته ام خوشحال میشم که شماهم در نظر سنجی پست ثابت شرکت کنید .. پیشاپیش متشکرم (:

سلام به شما
خیلی خوش امدید‌
یه دنیا ممنون از دعوتتون
چشم سر فرصت حتما خدمت می رسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد