آقا امام زمان عج هر هفته به ما سر میزنند

سلام به روی ماه خدای بی نهایت زیبارو و بخشنده و مهربان و عزیزدلم 

سلام به روی ماه تمام  ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون 

سلام به روی ماه ، ماه بسیار زیبا و شاد و عشق و عزیز ربیع الاول 

سلام به روی ماه  تمام پدران و مادران بسیار باتقوا و پاکدامن و مهربان پیامبران الهی وچهارده معصوم ع 

سلام به روی ماه تمام پیامبران بسیار دلسوز و مهربان و هدایتگر خدای مهربون 

سلام به روی ماه رسول نور و مهربانی ص 

سلام به روی ماه بانوی بسیار نازنین و دوست داشتنی حضرت زهرای مرضیه س و شوهر بسیار عزیزو شریفش مولا علی ع 

سلام به روی ماه ده دسته گل بسیار ناب و پاک و زیبا وعزیز و دوست داشتنی و خوشبوی محمدی ، بانو حضرت زهرای مرضیه س و مولا علی ع 

سلام به روی ماه آخرین دسته گل بسیار ناب و پاک و عزیز و زیبا ودوست داشتنی و خوشبوی محمدی ، بانو حضرت زهرای مرضیه س و مولا علی ع و خوشبوترین گل نرگس جهان 

سلام به روی ماه تمام اولاد بسیار پاک و عزیز و مطهر و شریف پیامبران الهی و چهارده معصوم ع 

سلام به روی ماه تمام اصحاب بسیار شجاع و فداکار و دلسوز و باوفای امام حسین ع 

سلام به روی ماه تمام خاندان بسیار پاک و عزیز و مطهر و شریف پیامبران الهی و چهارده معصوم ع 

آقا امام زمان عج  هر هفته به ما سر میزنند  : 

مرحوم خوانساری ، عالم بزرگ اصفهان می گفت : یک حمالی در بازار اصفهان بود واز کنار ما رد می شد وبه ما سلام می داد ، به خودم گفتم ، خب بالاخره ماهم یک مرید پیدا کردیم ، حالا حمال بازار است ، ولی عیب ندارد ، مرحوم خوانساری در ادامه می گوید : کم کم ماو حمال بازار به هم علاقمند شدیم ، و حمال بعد از مدتی ، یک بار ایستاد و روبه مرحوم خوانساری گفت :آقا میشه ، من یک وقت کاری داشته باشم ، مزاحمتون بشم ؟ شما برای من اگر کاری داشته باشم ، انجام می دهید ؟ مرحوم خوانساری در پاسخ گفت : بله ، چشم ، یک روز ظهر که مرحوم خوانساری ، به خانه برگشت ، همسرش گفت : یک آقایی آمد به خانه ی ما ، و گفت این آدرس  منزل من است ، به آقای خوانساری بگویید ، اگر می توانند یک سر عصر به منزل ما بزنند ، مرحوم خوانساری گفت : آدرس را نگاه کردم و دیدم کنار قبرستان هست ، وقتی اومدم منزلشان ، دیدم یک بیقوله ای است ، که اصلا خونه نیست و جای زندگی نیست ، داخل رفتم و دیدم حمال در بستر بیماری افتاده و دچار بیماری سختی است ، به او گفتم : مریض شدی ؟ چرا اینطوری شدی ؟ بلند شو ، شمارو ببرم دکتر ، حمال گفت : دکتر نمی خواد ، من رفتنی هستم ، به این خاطر خواستم بیای ، که فردا بدن من رو به خاک بسپاری  ، چون من کسی رو ندارم که منو دفن بکنه  ، مرحوم خوانساری گفت : آخه از کجا می دونی ؟ مگر علم غیب داری که فردا از دنیا میری ؟ حمال طفره می رفت ولی آخرش گفت : آقام بهم گفته ، مرحوم خوانساری گفت : آقات ؟ آقات کیه ؟ حمال گفت : آقام ، صاحبم‌، امام زمان عج ، مرحوم خوانساری گفت : مگه تو با امام زمان عج ارتباط داری ؟ حمال گفت : بله آقا لطف دارند ،  هر هفته به ما سر میزنند  ، مرحوم خوانساری گفت : تو هر هفته با آقا ارتباط داری ؟ چی شد اینطوری شدی ؟ من عالم بزرگ این شهر ، هنوز خدمت آقا نرسیدم ، حمال گفت : ما از جوانی دل داده‌ی آقا شدیم ، دستمان به قدم های آقا رسید ، یک بار آقا را دیدم ، موقع خداحافظی به آقا گفتم : آقا می شود تا آخر عمر شما را ببینم و جدایی حاصل نشود ؟ 

آقا امام زمان عج یک نگاهی به من کردند ، وفرمودند : قول میدی خوب باشی ؟ قول میدی ؟ گفتم : آقا به عشق شما باشه ، من به قولم وفا کردم ، آقا هم هرهفته به من سر میزنند  

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل