معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

شرط عجیب طلاق

سلام به روی ماه خدای بینهایت زیبا رو و مهربان و بخشنده و عزیز دلم 

سلام به روی ماه تمام ملائکه ی مقرب درگاه خدای مهربون 

سلام به روی ماه  رسول نور و مهربانی ص

سلام به روی ماه بانو فاطمه زهراس و همسر بسیار عزیزش مولا علی ع 

سلام به روی ماه ده دسته گل  بسیار پاک وناب و زیبا و خوشبوی محمدی ،  بانو فاطمه زهراس و مولا علی ع 

سلام به روی ماه آخرین دسته  گل بسیار پاک و ناب و زیبا و خوشبوی محمدی ، بانو فاطمه زهراس  و مولا علی ع ، و خوشبوترین گل نرگس جهان 

سلام به روی ماه  تمام خاندان پاک و مطهر اهل بیت ع 

سلام به روی ماه یاران بسیار پاک و باوفای امام حسین ع 

شرط عجیب طلاق : 

مرد با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق ، برگه ها ی طلاق را آماده کرد که در آن قید شده بود ،  همسرش می تواند خانه و ماشین و یک سوم از سهم کارخانه را بردارد ، زن نگاهی به برگه ها انداخت و آن ها را ریزریز پاره کرد ، صبح روز بعد ، زن شرایط طلاق خود را نوشته بود : که هیچ چیز از مرد نمی خواهد ، فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود ،او درخواست کرده بود که در آن یک ماه  ، خودش و شوهرش  ،  هردو با هم تلاش کنند تا یک زندگی نرمال داشته باشند ، دلایل او ساده بود : وقت امتحانات پسرشان بود و او نمی خواست که فکر پسرشان ، به خاطر مشکلات او و همسرش مغشوش شود ، این شرط برای مرد قابل قبول بود ، اما زن یک چیز دیگر هم خواسته بود ، او از شوهرش خواسته بود ، زمانی که اورا در روز عروسی وارد اتاقشان کرده بود به یاد آورد ، از شوهرش خواسته بود که در آن یک ماه ، هرروز اورا بغل کرده واز اتاقشان به سمت در ورودی ببرد ، شوهرش فکر کرد که او دیوانه شده است ، اما برای اینکه روزهای آخر باهم بودنشان ، قابل تحمل تر باشد ، درخواست عجیبش را قبول کرد ، وبعد شوهر ، زنش را در آغوش گرفت و بلندش کرد و از اتاق خواب بیرون آورد و به سمت در برد  ، و زن دستانش را خیلی طبیعی ونرم دور گردن شوهرش انداخته بود و شوهر هم اورا محکم در آغوش گرفته بود ، درست مثل روز اول عروسیشان ، اما وزن سبک تر زن ، باعث ناراحتی مرد شد ، در روز آخر ، وقتی مرد زنش را در آغوش گرفت ، به سختی می توانست یک قدم بردارد ، پسرشان به مدرسه رفته بود ، و مرد ، زن را محکم بغل کرده بود و به زنش گفت : واقعا نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد ، مرد سریع سوار ماشین شد و به سمت شرکت حرکت کرد ، وقتی رسید ، حتی در ماشین را هم قفل نکرد ، ومی ترسید هر تأخیری  نظرش را تغییر دهد ، از پله ها بالا رفت ، و معشوقه اش که منشی اش هم بود در را به رویش باز کرد و به او گفت : متاسفانه ، دیگر نمی خواهم طلاق بگیرم ، معشوقه اش نگاهی به او انداخت ، تعجب کرده بود ، دستش را روی پیشانی مرد گذاشت و به او گفت : تب داری ؟ مرد دست معشوقه اش را از روی صورتش کشید و گفت : متاسفانه ، من نمی خواهم طلاق بگیرم ، زندگی زناشویی من احتمالا به این دلیل خسته کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم  ، نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم ، حالا می فهمم ، دیگر باید تا وقتی مرگ مارا از هم جدا کند ، هرروز اورا در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون می آورم ، معشوقه اش احساس می کرد که تازه از خواب بیدار شده است ، ویک سیلی محکم به گوش مرد زد و بعد در را کوبید وزیر گریه زد ، مرد از پله ها پایین رفت و سوار ماشین شد ،ومرد سر راه جلوی یک مغازه ی گل فروشی ایستاد ، ویک سبد گل برای  همسرش سفارش داد، وفروشنده ، از مرد پرسید که  دوست دارد ، روی کارت چه بنویسد ، مرد لبخند زد و نوشت : تا وقتی مرگ مارا از هم جدا کند ، هرروز صبح بغلت می کنم و از اتاق بیرون می آورمت ، شب که مرد به خانه رسید ، با گلها در دست هایش و لبخند ی روی  لب هایش ، پله ها را تند تند بالا رفت ، و وقتی به خانه رسید ، دید همسرش روی تخت افتاده ‌ومرده است ، زنش ماه ها بود که با سرطان می جنگید ، ومرد اینقدر مشغول ، معشوقه اش بود ، که این را نفهمیده بود ، زن می دانست که خیلی زود خواهد مرد ، و می خواست ، شوهرش را از واکنش های منفی ، پسرشان به خاطر طلاق حفظ کند ، حالا حداقل در نظر پسرشان ، مرد شوهری مهربان بود 

جزئیات ریز زندگی  مهم ترین چیزها در روابط ما هستند ، خانه ، ماشین ، دارایی ها ‌،سرمایه مهم نیستند ، اینها فقط ، محیطی برای خوشبختی فراهم می آورند ، اما خودشان خوشبختی نمی آورند ، سعی کنید دوست همسرتان باشید ، وهرکاری از دستتان برمی آید برای تقویت صمیمیت بین خودتان انجام دهید که اگر از دستتان برود ، دیگر پشیمانی فایده ندارد

یا لطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 

نظرات 2 + ارسال نظر
ربولی حسن کور سه‌شنبه 29 تیر 1400 ساعت 07:57

سلام
ربطی به ندامت نداره
بزرگ کردن بچه به تنهائی کار سختیه.

سلام جناب دکتر
خداقوت و پرتوان باشید
بله واقعا سخته ، ولی اگر این مرد قصد ازدواج مجدد داره باید زنی رو وارد زندگیش بکنه که درک بسیار بالایی از شرایط خودش و بچه اش داشته باشه و زنی بسیار آگاه و دانا و با قدرت مسئولیت پذیری بالا وهمراه با وجدان اخلاقی بالا و ایمانی قوی وبسیار صبور وآرامش بسیار زیاد داشته باشه ، وبسیار مدیر و مدبر باشه در هنگام مواجهه با بحران ها ، و آگاه به علم روز روانشناسی هم باشه

ربولی حسن کور دوشنبه 28 تیر 1400 ساعت 07:45 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
و مرد گوشی خود را بیرون آورد و به منشیش زنگ زد!

سلام جناب دکتر
خداقوت و پرتوان باشید
خیلی خوش آمدید
بله امکانش هست ، اگه واقعا از ته قلب نادم نشده باشه ، بعید نیست که دوباره بره سراغ منشی، ولی فکر نکنم منشی با توجه به اتفاقی که بینشون افتاده ، دوباره بهش روی خوش نشون بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد