معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

معبود زیبا ی جهان

معبود من قلبم به عشق تو زنده است

حکمت وزیدن باد . و پیام اور عشق و لبخند باش

سلام به روی ماه خدای عزیز دلم 

سلام به روی ماه امام حسین ع و یاران باوفایش 

سلام به روی ماه خاندان پاک و مطهر امام حسین ع 

آرام که بنشینی و آسمان را زیبا بنگری 

فکرت پرواز می کند ، انگار روح می شوی ، سبک و رها شده از تن 

باران می شوی ، با ابر همسفر می شوی ، و قطره قطره زلال و پاک می باری 

شاید دوباره متولد شده ای 

و چه سبکبال بر بال‌ها ی گلی زیبا ، شبنم می شوی 

شاید گل سرخی باشد در دست عاشقی 

یا هدیه دلی باشد برای آشتی 

و چه زیباست پیام اور عشق بودن و خنده برلبی شکفتن 

.............................................................................

اگربتوانم که یک دل را از شکستن باز دارم 

به بیهودگی زندگی نخواهم کرد 

اگر بتوانم که یک تن را از رنج برهانم 

یا دردی را تسکین بخشم 

یا انسانی تنها را یاری کنم 

که دیگر بار به سوی شادی باز گردد 

به عبث زندگی نخواهم کرد 

...........................................................................

حکمت وزیدن باد ، رقصاندن شاخه ها نیست ، بلکه امتحان استحکام ریشه هاست  

الهی که همیشه مستحکم و امیدوار و شاد و برقرار باشید 

الهی امیییییییین 

یالطیف 

ارحم عبدک الضعیف الذلیل 



نظرات 2 + ارسال نظر
moradesvand57 چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت 18:57 http://دیار بختیاری

حکمت وزیدن باد ، رقصاندن شاخه ها نیست ، بلکه امتحان استحکام ریشه هاست

الهی که همیشه مستحکم و امیدوار و شاد و برقرار باشید

سلام شب شما بخیر ممنون از حضور و پست بی نهایت زیبایتون . انشاالله که همه مستحکم و برقرار و شاکر خداوند سبحان باشند

سلام برشما
خواهش می کنم ، زیبایی از نگرش ‌وبینش زیبای شماست
یه الهی امین بلند و از ته قلب به این دعای بسیار زیبا و خوبتون
الهی امیییییییییییییین

معلم چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت 17:49 http://www.shirinbeyan.mihanblog.com

گنجشکی به خدا گفت:
لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم،
سر پناه بی کسی‌ام بود،
طوفان تو آن را از من گرفت
کجای دنیای تو را گرفته بودم؟
خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود.
تو خواب بودی،
باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند،
آنگاه تو از کمین مار پر گشودی...

چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم
از تو دور کردم و تو ندانسته
به دشمنی‌ام برخواستی!

مردی به قصرها و خانه‌های زیبا می‌نگریست.
به دوستش گفت: وقتی این همه اموال رو
تقسیم می‌کردند، ما کجا بودیم؟
دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد
و گفت: وقتی این بیماری‌ها رو تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم؟

خدایا حُکم و حِکمت در دست توست
واسه داده ها و نداده هات شُکر ...

الهی بی نهایت بار شکررررررررت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد